روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

آراء وا ندیشه های موریس روزنبرگ

چکیده:
موضوع این مقاله به یک تعبیر در حوزه نظریه های جامعه شناسی جای داد و به تعبیر دیگر در حوزه نظریه های روانشناسی اجتماعی . اما دقیقتر از همه باید گفت که رویکرد این نظری این مقاله در حوزه روانشناسی اجتماعی از منظر جامعه شناسی است.یعنی پرداختن به موضوع خود و جامعه از منظر تلفیقی جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی است. کوشش نویسنده بر این بوده مفوم کلیدی خود و جامعه را در جامعه شناسی با در نظر گرفتن آراء و اندیشه های موریس روزنبرگ که از خلال مطا لعه منابع زیا دی بدست آمده بیان نماید.
روزبرگ بر خلاف دو متفکر دیگر یعنی مید و گافمن که برهر دو جنبه من فاعلی و من مفعولی خود تاکید داشته اند به جنبه من مفعولی به تنهایی پرداخته است.و با این کار از یک سو حوزه بحث نظری خود را محدود کرده و از سوی دیگر بر حوزه پ‍وهش تجربی خود افزوده است.روزنبرگ برای مفهوم خود د وجنبه یا دو وجه در نظر می گیرد: یک وجه را مفهوم خود به مثابه محصول و پیامد اجتماعی و وجه دیگر را به مثابه عامل و نیروی اجتماعی تعریف می کند.به عبارت دیگر هم ساختارها و نهادهای اجتماعی بر شکل گیری مفهوم خود اثر می گذارند و هم مفهوم خود عاملی برای کنش و فعالیت خود در قلمروهای اجتماعی بوده و بر ساختارهای اجتماعی جامعه تاثیر می گذارند.
مقدمه
موریس روزنبرگ در سال 1992درشهرمریلند آمریکا دیده از جهان فرو بست.او که سالهای بسیاری را در کالج پا رک دانشگاه مریلند به پژوهش وتدریس سپری کرده بود به خاطرمقالات وپژوهش های تجربی متعددی که درزمینه مفهوم خود به طور کلی و مفهوم خود نزد نوجوانان آمریکایی به طور خاص به شهرت رسیده است.
اگر چه او را به عنوان یک نظریه پرداز کنش متقابل نمادی به حساب نمی آورند با این همه به اعتقاد ریتزر آثا ر او به خوبی روشنگر این نکته است که اندیشه و کارهای پژوهشی اش درراستای اندیشه افرادی مانند ویلیام جیمز، کولی،و مید بوده و کوشیده است تا حدامکان ایده های آنان را توسعه داده و به آزمون تجربی گذارد(Ritzer,1988)
او همچنین جزء کسانی بود که اعتقاد داشت د ر روان شناسی اجتماعی دو رویکرد متفاوت وجود دارد. رویکرد روانشناسانه و رویکرد جامعه شناسانه .در رویکرد روا نشناسانه به روان شناسی اجتماعی توجه و تاکید بیشتر به فراگردهای روانی درون فرد و پیامد های آن بر رفتا رفرد می باشد و مطابق با سنت روان شناسی بیشتر علاقه مند به انجام آزمایش های تجربی و تحقیقات با دامنه محدود بود. اما رویکرد جامعه شناسانه به روان شناسی اجتماعی تاکید اصلی خود را بربافت و زمینه اجتماعی وبر تاثیر متقابل فرد و جامعه بریکدیگر داشته و مطابق با سنت جامعه شناختی بیشترعلاقه مند به انجام مطالعات میدانی، تحقیقات پیمایشی و روش مشاهده ومشارکتی بودند.روزنبرگ از جمله جامعه شناسانی بود که درحوزه روانشناسی اجتماعی فعالیت می کردوتامدت ها رئیس بخش روان شناسی اجتماعی در انجمن جامعه شناسی آمریکا بود.
آثاروتالیفات اوبا توجه با منابع موجودودسترس به شرح ذیل است بدیهی است که این فهرست در برگیرنده تمام کارهای او نمی باشد:  
1- کتاب جامعه وخود پنداره نوجوانان
2-کتاب فهم خود (1979)
3-کتاب احساس احترام به خود نزد سفید پوستان و سیاه پوستان:پژوهشی در مدارس ابتدائی (1979)
4-مقاله طبقات اجتماعی و احساس احترام به خود در میان کودکان و بزرگسالان (1978)
5- مقاله پژوهش در مفهوم خود گزارشی مختصر و تاریخی (1989)
6-مقاله مفهوم خود به مثابه محصول اجتماعی و نیروی اجتماعی (1981)
7-مقاله اسطوره های قدیمی به سختی می میرند:مطالعات موردی درباره احساس احترام به خود نزد سیاه پوستان (1989)
8-مقاله احترام به خود و مشکلات تاثیرات نوجوانان مدل تاثیرات دوسویه (1989)
1-مفهوم خود پنداره
روزنبرگ در مقدمه کتاب جامعه و خود پنداره نوجوانان می گوید: کمتر موضوعی در حوزه مطالعات انسانی یافت می شودکه به مانند موضوع خود پنداره یا تصوراز خود هم برای پژوهشگربسیارجذاب باشد وهم به عنوان موضوع تحقیق،ارزشمند.به نظر او، این ویژگی و خصیصه منحصر به فرد موجود انسانی است که قادراست خارج از خویش قرار گرفته و خود را توصیف کرده و درباره آن قضاوت و سر انجام ارزشیابی کند. تنها انسان می تواند در یک لحظه معین هم،مشاهده گر باشدوهم موضوع مشاهده،هم قاضی باشدوهم موضوع مورد قضاوت،هم ارزیاب باشدوهم موضوع مورد ارزیابی وازآنجایی که احتمالا خوئ مهم ترین چیزدر جهان برای هر فرد انسانی است،این پرسش که او شبیه به چه چیزیا چه کسی است و این که چگونه احساسی درباره خود دارد،فرد را عمیقاً مجذوب می کند
(Rosenberg,1965,p vii(
او در ادامه می گوید:
شاید در اولین نگاه این طور به نظررسد که موضوع خود پنداره ،پدیده ای تماما و به کلی شخصی ،خصوصی و غیر متعارف باشد.... اما از آن جایی که تصویری که فرد از برای خویش رسم می کند کاملا مبتنی بر اطلاعاتی است که فرد در تجربه زندگی اجتماعی به دست می آورد.دیگر این موضوع باشدازحالت شخصی وخصوصی
خارج شده موضوعی) موضوعی برای پژوهش های اجتماعی میباشد )
(pvviهمان)
روزنبرگ می گوید به جهت همین ماهیت اجتماعی و تاثیر تجربه های ناشی از آن بر روی خود پنداره فرد است که او را به ویژه علاقمند به فهم آن می باشد.
او فصل اول کتابش را با این پرسش آغاز می کند که: خود پنداره یا تصور ازخود چیست؟ به نظر او اغلب بااین موضوع به شکلی برخورد می کنند که گویی خود پنداره چیزی غیرقابل تعریف و یارمزگونه است.اما ما خودپنداره را به مثابه نگرش نسبت به یک شیئ در نظر می گیریم. واژه نگرش در این جا به معنای گسترده آن به کار گرفته شده است که در برگیرنده مجموعه ای از اطلاعات ،نقطه نظرات وا رزشها در ارتباط با خود می باشد اعم از این که جهت گیری پذیرش و تایید خود را در برداشته باشد یا جهت گیری عدم پذیرش خود را. (همان،ص5)
اما پیش از آن که به تفاوت این دو نوع نگرش بپردازد ابتدا شبا هت های این دو نوع نگرش را بیان می کند:
روان شناسی اجتماعی به ما نشان می دهد که کلیه نگرش ها در چند خصیصه با هم شبیه هستند. حال چه این نگرش نسبت به اشیاء باشد وچه درباره خود ،این خصایص کلی در هر دونگرش وجود دارند.آنها عبارتند از :1 -محتوای نگرش2-جهت گیری نگرش 3-شدت نگرش 4-اهمیت نگرش 5- میزان توجه و برجستگی نگرش 6 -سازگاری و هماهنگی میان اجزاءنگرش 7-پایداری و استحکام نگرش 8- روشنی و وضوح نگرش(همان،ص6)
سپس روزنبرگ درباره این هشت خصیصه کلی و مشترک در همه نگرشها توضیحاتی می دهد که در زیر خلاصه آنها آمده است:
1-1- محتوای نگرش: ممکن است از خود بپرسیم در ذهن ما از شوروی کمونیسم چه تصور یا تصویری داریم، برای مثال ساختار سیاسی،اقتصادی، نظام آموزشی،ا یدئولوژی، بنیه علمی، جمعیت وسایر چیزهای دیگر در شوروی چگونه است. پاسخی که به این سوال می دهیم هما نا محتوای تصویری است که از شوروی در ذهن داریم. در مورد خود نیز می توانیم پرسش هایی نظیر زیر مطرح کنیم : پایگاه اجتماعی ، نقش ها، خصوصیات جسمانی، مهارتها، صفات خلاقی،سن،مذهب،نژادو..... ماچیست؟پاسخ این پرسش نیز محتوای تصویر ما از خود مان را می سازد.
2-1-جهت گیری نگرش: منظور این است که آیا با توجه به تصویری که از شوروی ویا از خود در ذهن داریم ،این تصویر مثبت و مورد رضایت ماست یا منفی و مورد نارضایتی ما.
3-1- شدت نگرش :یعنی این که احساس مثبت یا منفی ما نسبت به شوروی و یا خودتان شدید است یا خفیف.به عبارت دیگرآیا خود را بسیار دوست داریم یا این که برعکس از خود به شدت تنفر داریم و یا به کلی نسبت به خود بی تفاوتیم.
4-1-اهمیت نگرش:منظور این است،آیا ما درباره موضوعی نظیر شوروی ویا خود وقت زیادی راصرف می کنیم و برای فکر کردن به آن اهمیت قائلیم یا این که بر عکس فکر کردن به آنرا چندان مهم تلقی نمی کنیم.
5-1- میزا ن توجه و برجستگی نگرش: گاهی اوقات موضوع معینی تمام ذهن مارابه خودمشغول می کند و به شدت توجه ما معطوف آن می شود و گاه آن موضوع در حاشیه ذهن باقی می ماند. ا لبته این عدم توجه آگاهانه صورت می گیرد یعنی با آگاهی انتخاب می کنیم که درباره موضوعی بیشتر فکر کنیم و درباره موضوعی دیگر کمتر.
6-1- سازگاری وهماهنگی نگرش: منظوراین است که آیااجزاءسازنده نگرش ما درباره موضوع مورد توجه مان، با هم سازگار و هماهنگ هستند ویا متناقض.
7-1-پایداری و استحکام نگرش : برخی از مردم عقاید و دیدگاهی تثبیت شده، پایدار ونسبتا بدون تغییر درباره موضوع مشخصی دارند،در حالی که برخی دیگر نگرش هایشان مدام از یک لحظه به لحظه دیگر دستخوش تغییر و جابه جایی می شود. برای مثال گاه درباره خود به شدت احساس مثبت دارند و مدتی بعد احساس منفی.و سرانجام
8-1- روشنی و وضوح نگرش: منظور این است که تاچه حد تصویری که فرد در ذهنش ازموضوع دارد،روشن،شفاف،و بدون ابهام است. البته این بسته بدان است که تا چه حد فرد اطلاعات دقیقی درباره موضوع مورد توجه اش دارد.هرچه اطلاعات بیشتر و دقیق تر باشد، تصویر ذهنی فرد درباره آن موضوع روشن تر خواهد بود(ص7-6)
اما به نظر روزنبرگ،ماهیت نگرش به خود ویژگی های منحصر به فردی داردکه آن را ازسایر نگرشها جدا می سازد.
او برای روشن کردن این تفاوت ها، مقایسه ای بین نگرش افکار عمومی و نگرش به خود انجام می دهد.
اولین تفاوت این است که پژوهشگر افکار عمومی می کوشد تا نگرش های متفاوت نسبت به یک موضوع یا شیئ یکسانی را مورد مطالعه قرار دهد، اما در تحقیقات خود پنداره دقیقا موضوع مورد مطالعه نیز به تعداد پاسخ گویان متفاوت است. برای مثال وقتی نگرش مردم را نسبت به کشوری مثل آمریکا مورد بررسی قرار می دهیم مردم نسبت به یک چیز فکر کرده و نگرش خود را بیان می کنند اما به هنگام بررسی نگرش به خود مردم هر یک به موضوع متفاوتی اندیشیده و نگرش خود را ابراز می نمایند.پس مقایسه نگرش افراد طبقه بالای جامعه با افراد طبقه پایین نسبت به خود مشابه با مقایسه نگرش این دو طبقه در ارتباط با حزب دموکرات نیست. البته ممکن است برخی ادعا کنند که حتی درمورد موضوعاتی نظیر آمریکا یا حزب دموکرات نیز معانی کاملا یکسان و برابر در ذهن مردم نیست و هر کسی برای خود معنای متفاوتی را نسبت به این موضوعات نسبت می دهد، از این رو بین نگرش به موضوعات دیگرونگرش به خود تفاوتی نیست.اما در پاسخ این ادعا باید گفت اگر چه تذکر آنها بجا و درست می باشد با این همه محقق به هنگام سنجش نگرش مردم به موضوعات دیگر می کوشد تا جای ممکن مردم را وادار کند نسبت به یک موضوع معین فکر کنند ولی درمورد نگرش به خود به هیچ وجه نمی توان چنین کاری را کرد زیرا هیچ گاه خود افراد باهم یکسان نبوده و به اندازه موضوعات دیگر عینی نیست.(ص,8)
دومین تفاوت این است که نگرش افکار عمومی و نگرش به خود به لحاظ انگیزشی با یک دیگر متفاوت هستند و لازم به یاد آوری است که انگیزش یکی از مهمترین جنبه های تاثیر گذار بر شکل گیری نگرش افراد است. اگر چه در هردونگرش انگیزشها وجود دارند اما درمورد نگرش به خود قاعده چنین است که افراد ترجیح دهند،نگرشی مثبت به خود داشته باشند تا نگرشی منفی (ص9-8)
سومین تفاوت مربوط می شود به خصیصه اهمیت در نگرش ها،معمولا موضوعاتی که افکارعمومی را نسبت به آنها می سنجد به لحاظ اهمیت در سطوح متفاوتی قرار دارند.در حالی که موضوع خود برای همه پاسخ گویان شاید یکی از مهم ترین موضوعات مورد توجه شان باشد.
و شاید اساسًًا بتوان گفت موضوع خود مهمترین موضوع در جهان انسانی می باشد، روزنبرگ می گوید ممکن است موضوع خود به لحاظ میزان توجه و برجستگی در زمانهای مختلف برای فردمتفاوت باشد اما به سختی می توان تصور کرد که فرد موضوع خود را بی اهمیت تلقی کند (ص9)
تفاوت چهارم مربوط می شود به کیفیت نگرش به خود ، این کیفیت همان است که جورج هربرت مید به آن نام بازتابی بودن خود نهاده است. یعنی شخصی که صاحب نگرش است با موضوع مورد توجه اش یکی هستند.در حالی که در مورد سایرنگرش ها،فرد هیچ گاه با موضوع مورد توجه اش یکی نیست بلکه کاملًا ازاو جدا و متمایز است.اما نگرش به خود از این جهت کاملا منحصر به فرد و یگانه است زیرا شخص صاحب نگرش و موضوع نگرش هردو یک چیز هستند (ص،10)
سپس روزنبرگ می گوید: این کیفیت درنگرش به خود چند خصیصه رابه همراه می آورد که به کلی با بنیاد و اساس افکار عمومی متفاوت می شود:
نخست این که تجربه نگرش به خود یک تجربه آنی و بی واسطه است.یعنی ما به تنهایی وبدون استفاده ازهیچ ابزاری می توانیم درباره حالت خوشحالی و ناراحتی خود مطمئن شویم در حالی که در مورد فرد دیگر نمی توانیم مطمئن باشیم احساسی که به ما منتقل می کند واقعی است یا غیر واقعی.
دوم این که موضوعاتی وجوددارند که فردبه آنها می اندیشداما اطلاعاتی درباره افکارورویا های اودر دسترس ما قرار نمی گیرد.
سوم این که،به هیچ وجه نمی توانیم خودمان رابه همان گونه دقیق که دیگراشیاء رامی بینیم یا درنظرمی گیریم، خود را نیز ببینیم یا در نظر گیریم. به همین جهت از دیدگاه یک ناظر بیرونی، چه بسا برداشت ها و ادرا کات ما از خودمان اغلب تحریف شده و یا در هم و برهم به نظر رسد.
وچها رم این که موضوع خود برخلاف سایر موضوعات، حالتی از تداوم و پایندگی را به همراه دارد. یعنی خود همیشه حاضر و دم دست است. به عبارت دیگر توجه ما نسبت به سایر موضوعات ممکن است جابجا شده یا تغییر کند.اما خود همیشه در ذهن حاضر است حتی زما نی که در حاشیه ترین قسمت ذهن قرار گرفته است (ص،11-10)
تفاوت پنجم بین نگرش به خود و نگرش افکار عمومی این است که به همراه نگرش به خود مجموعه ای از عواطف و هیجانات متفاوت وجود دارد. برای مثال هیجاناتی نظیر غرور ویا احساس حقا رت تنها به هنگامی ظاهر می شود که به خود یا به موضوعات درگیرباخود توجه می کنیم. البته این بدان معنی نیست که هیجانات همراه نگرش به خود به طور کلی و اساسًا با هیجا نا ت مربوط به موضوعات دیگر متفاوت هستند بلکه هیجانات و عوا طف ویژه ای وجود دارند که فقط به هنگام مواجهه با موضوع خود ویا موضوعاتی که با خود درگیر هستند نمایان و آشکا ر می - شوند. برای مثال واکنش های هیجانی مانند:غرور، خود پسندی، تکبر،عزت نفس، فروتنی، تواضع،آشفتگی و سردر گمی،عدم اعتماد به نفس ،شرم وخجالت، احساس تحقیر، پشیمانی ونا امیدی تنها به هنگام نگرش به خود است که ظاهر می شوند. پس به طور کلی،،در حالی که هیجا نات مشخصی هم با نگرش به خود و هم با نگرش به موضوعات دیگر همراه هستند برخی از هیجا نات مانند موارد ذکر شده در بالا تنها مختص به نگرش به خود و موضوعات مربوط به خود هستند (ص،12-11)
وسرانجام تفاوتهایی ویژه ومشخصی در سرچشمه ها و منابع اجتماعی تاثیر گذار بر نگرش نسبت به خود و نگرش افکار عمومی وجوددارد.برای مثال،رسانه های توده ای مانند رادیو،تلویزیون،روزنامه هاو...... قادر هستند برنگرش های ما نسبت به موضوعاتی نظیر احزاب،سیاست های اقتصادی و سایر موضوعات اجتماعی بیشتر تاثیر بگذارند تا بر نگرش ما نسبت به خودمان . همچنین نگرش افکار عمومی بیشتر تحت تاثیر سازگاری با گروهها ی اجتماعی و کنش متقابل اجتماعی بااعضاءطبقات دیگرجامعه،گرو ههای مذهبی،قومی و....از این دست می باشند که همگی باعث می شوند افکار عمومی نسبت به یک موضوع شبیه به هم گردد.در حالی که چنین شبکه ای از ارتباط وسیع و مشترک مبتنی بر عقاید گروهی که متوجه هریک ازمابه عنوان فرد باشد،وجودندارد.بااین همه،این بدان معنی نیست که عوامل اجتماعی در شکل گیری خود پنداره بی اهمیت هستند بلکه بر عکس همه این عوامل اجتماعی بسیار مهم هستند (ص،12)
در همین ارتباط ، روزنبرگ اشاره ای به اندیشه جیمز،کولی و مید کرده و می گوید:
آثار آنها روشن می کند که خود ارزیابی های فرد کاملا با زتاب ارزیابی دیگران است. یا به عبارت دیگر تفسیر فرد از خود تحت تاثیر واکنش های دیگران نسبت به او می باشد،مید می گوید: در فراگرد ارتباطات،فرد می تواند نقش دیگری رابرعهده گیرد و می کوشد تا خودش را از زاویه ای ببیند که دیگران او را مشاهده می کنند.به نظر روزنبرگ چه نظریه مید را به طور کلی بپذیریم و چه رد کنیم این نکته غیر قابل انکار است که نگرش های ما نسبت به خودمان به شدت تحت تاثیر پاسخ های دیگران نسبت به ما می باشد (ص،13)
از سوی دیگر به نظر روزنبرگ،عوامل اجتماعی به طور موثری تعیین کننده و تاثیر کننده و تاثیر گذار بر فرآیند خود ارزیابی می باشند.به نظر او ارزشیابی خود،هیچ گاه در خلاء و به صورت انتزاعی صورت نمی گیرد،بلکه ارزشیابی همیشه با توجه و با مراجعه به معیارهای معین اجتماعی صورت می گیرد.اما معیارهای اجتماعی اجتماعی برخاسته از شرایط تاریخی و خاص یک جامعه می باشند و متکی بر خصوصیات گروهی است که فرد در آن زندگی می کند. بنابراین هر جامعه و یا گروه اجتماعی، معیارهای خاص خود را دارد ودراین چهارچوب از مشخص و معین است که ارزشیابی خود صورت می - گیرد (ص،14)
پس از پایان فصل اول کتاب جامعه وخود پنداره نوجوانان ، روزنبرگ در فصول باقی مانده کتاب به ارائه نتایج تحقیق تجربی انجام شده برروی بیش از5000 نوجوان محصل درمقطع دبیرستان می پردازد،اما ازآن جاییکه ادامه این قسمت از مقاله براساس مقاله دیگری ازروزنبرگ که در سال1981 چاپ شده ودرآن مقاله نیز گزارش مختصری از مجموعه پژوهشهای انجام شده در زمینه مفهوم خود و ازجمله قسمت هایی از همین کتاب نیز آورده شده است،به همین جهت، فصل های دیگر کتاب را واگذاشته و به هنگام پرداختن به نظریه جدیدتر او نتایج این تحقیق را نیز آورده ام. اما قبل از این که بحث جدید خود را آغاز نمایم لازم می دانم تقسیم بندی نظری روزنبرگ در باره انواع خود یا خودپنداره که در پایان کتاب مذکور آورده است توضیح دهم
روزنبرگ برای خود جلوه ها وتصاویر متفاوتی درنظر گرفته ودرباره هریک به طورمختصری تعریفی ارائه می کند:
1- خودپنداره-حاضر که عبارت است ازتصورویا تصویری که فرددرحال حاضر و در اینجا و اکنون از خود در ذهن دارد.
2- خود پنداره متعهد که عبارت است از شخصیتی که فرد می کوشدآن را تحقق بخشد.هرچند این خود ممکن است به لحاظ عینی واقعی نباشد با این همه فرد می کوشد تا آن راواقعیت بخشد.
3- خود پنداره تخیلی یا فانتزی عبارت است شخصیتی که فرد دوست دارد،باشد اما واقعیت این امکان را از آن گرفته است. به همین جهت خود تخیلی یا فانتزی برای فرد خودی است که به هنگام اندیشیدن به او و خیال پردازی دربا ره آن،احساس شادی و لذت به فرد دست می دهد، این خود احساسی از سالهای پر حسرت و آرزوهای شدید برای تبدیل شدن به فردی وجود دارد که هیچ گاه امکان تحقق آن وجود نداشته یا نخواهد داشت.
4- من ایده ال عبارت ازشخصیتی که فرداحساس می کندموظف است،باشد.به نظرروزنبرگ،این خود همانا سوپرایگو یا من برتر فروید است که برای فرد بایدها و نباید ها را تعیین می کند.
5- خود ممکن یا خود آینده : عبارت است ازشخصیتی است که فرد حدس می زند روزی آنرابه دست آورد یا احتمال شدن آن را در آینده می دهد.
6- خود آرما نی عبارت است شخصیتی که فردبا اندیشیدن به او بسیار شادمان و مسرور می شود. به نظر روزنبرگ خودآرمانی ممکن است در برگیرنده جنبه هایی از خود حاضر ، خود ایده آل و خودآینده فرد نیز می باشد.
7- خود معرفی شد ه که عبارت است تصویری از خود که فرد می کوشد تا آنرا در مقابل دیده ی جها نیان به نمایش بگذارد (ص،74-273)
2- جامعه شناسی مفهوم خود
روزنبرگ مقاله مفهوم خود به مثابه محصول اجتماعی و نیروی اجتماعی رابا توضیحی درباره جامعه شناسی مفهوم خود آغاز می کند:
جامعه شناسی مفهوم خود موضوع مورد مطالعه اش راکه همانا مفهوم خود است راهم به عنوان یک محصول اجتماعی وهم به عنوان یک نیرو یا عامل اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد.
(Rosen berg,1981،p593)
به نظر روزنبرگ، شاید در نظر گرفتن مفهوم خود به عنوان موضوعی جامعه شناختی یا مرتبط با جامعه شناسی ما را به تعجب وادارد،زیراهیچ موضوعی به اندازه مغهوم خود کاملا روانشناختی نیست و بی شک پدیده ای است کاملا ذهنی و جایش نیز در دل دنیای اندیشه و تجربه فردی قرار گرفته است.بدین ترتیب شاید این طور به نظر رسد که این موضوع به اشتباه به عنوان موضوعی جامعه شناختی تلقی شده است.با این حال ارتباط جامعه شناسی با مفهوم خود به هیچ وجه مبهم وتار نیست.یکی ازدلایل ارتباط آن با جامعه شناسی این است که عوامل اجتماعی نقش بسیار مهم و عمده ای در شکل گیری این مفهوم ایفاء می کنند. این مفهوم هیچ گاه به هنگام تولد فرد وجود ندارد بلکه نتیجه و پیامد تجربه زندگی اجتماعی وکنش متقابل است. مفهوم خود هم تاثیر گذار بر و هم متاثر از ساختار اجتماعی است که فردد رآن قرارگرفته است. این مفهوم دردرون نظام های نهادینی چون خانواده ،مدرسه ,اقتصاد و کلیسا شکل می گیرد.همچنین ماده سازنده این مفهوم برگرفته ازفرهنگ حاکم برآن جامعه است وسرانجام این که مفهوم خود تحت تاثیر بی واسطه با فت های اجتماعی و محیط پیرامونی اش می باشد، به عبارت دیگر مفهوم خود شکل و صورت ویژه خود را از دل فرهنگ ،ساختار اجتماعی و نظامهای نهادین جامعه کسب می کند.بنابراین به نظر روزنبرگ ،اگر چه چشم انداز فرد نسبت به خودش ،موضوعی فردی و درونی است اما این که او به خویش چگونه می نگرد و چه احساسی درباره خویش دارد و این که درچه زمانی هایی بیشتر فکرش متوجه خود می شود،همه به طور کلی 'حصول زندگی اجتماعی است.اما مفهوم خود نیز تاثیرمهمی بررفتار فرد اعمال می کند که بسته به قلمروهای متفاوت اجتماعی این تاثیر متفاوت خواهد بود.پس ازآن جایی که مفهوم خود هم ازجامعه تاثیرمی پذیرد وهم برجامعه تاثیرمی گذارد،این موضوع کاملا مرتبط با چشم انداز جامعه شناسی است و می توان این مفهوم را هم به مثابه محصول اجتماعی و هم به مثابه نیرو یا عامل اجتماعی مورد بررسی قرار داد (ص،593)
سپس روزنبرگ می گوید : در مورد رویکرد جامعه شناسی مفهوم خود دو دید گاه متفاوت وجود دارد.یک دیدگاه بر جنبه تاریخچه و زندگی نامه ای مفهوم خود تاکید داردو مفهوم خود را به مثابه جلوه پایدار و مستحکم در شخصیت و یا اگربخواهیم دقیق تر بگوییم به مثابه مجموعه ای پیدا از معانی که به خود به عنوان شئی چسبیده است، در نظر بگیرید.دیدگاه دیگرکه معروف است به مفهوم خود موقعیتی تمرکز و توجه اش به مفهوم خود به مثابه چیزی است که درفراگرد معرفی خود در کنش متقابل اجتماعی,پیوسته درحال تغییر،جابه جایی وانطباق وسازگاری است. (ص4-593)
به نظرروزنبرگ تفاوت بین این دودیدگاه دراندیشه ویلیام جیمز به خوبی آمده است. جیمز درباره پایداری و دوام مفهوم خود می گوید اگرچه احساس احترام فرد نسبت به خودش ازیک موقعیت به موقعیت دیگر احتمالا تغییر می کند با وجود این همیشه حد میانه ای ازاحساس خود در فردوجود داردکه به هرجا می رود، این احساس را نیز با خود می برد و این احساس کاملا با احساساتی که به طورگذاردر فردبه وجود می آید،جدا و متفاوت است.جیمز در ادامه می گوید: خود از یک موقعیت به موقعیت دیگر تغییر می کند درست به همان سان که گروه های متفاوتی وجود دارد که فرد با آنها در ارتباط است،فرد در ارتباط با هر گروه متفاوت، جنبه و جلوه ای متفاوت از خودش را برای آنها آشکار می کند.بنابراین هیچ گاه خودمان راآن طوری که درمیان دوستان ویاهمکاران زیردست خود،روبرومی شویم بامشتریان خودروبرونمی - شویم (ص594)
روزنبرگ ادامه میدهد که:اگرچه بین دودیدگاه زندگی نامه ای و موقعیتی فرض های بنیادین ومشترکی وجود دارد،با این همه به لحاظ تاکید بر جنبه های خاص با یکدیگر تفاوت هایی دارند. به نظر روزنبرگ، احتمالا معروف ترین چهره دیدگاه موقعیتی هربرت بلومر است.
بلومر معتقد است تنها واقعیت اجتماعی، کنش متقابل است.به نظر او، رفتار مردم در کنش های متقابل نتیجه فشا رهای محیط،محرکها،انگیزه ها، نگرش ها و یا ایده ها نیست بلکه فرد این چیزها رابه هنگام ساختن و شکل دادن به کنش اجتماعی خویش،تفسیر کرده و تحت کنترل خود قرارمیدهد. بنا براین در یک موقعیت معین،شخص باید خود را تعریف کرده،و دیگران نیز تعریف نمایند و کنش خویش رابا پذیرفتن نقش دیگران هماهنگ و منطبق سازند همچنانکه دیگران نیز کنش و اعمال خود رابا اوهماهنگ می کنند. از این رو به نظر بلومر،کنش متقابل واقعی در برگیرنده آگاهی و کنترل بر خود است و نیز هماهنگ شدن با خود های دیگر. به همین جهت به نظر بلومر این فرایند پویا و در حال تغییر را نمی توان به وسیله ارجاع به جنبه ها و جلوه های ثابت پایدار شخصیت فهمید. بنابراین بلومر معتقد است،اگر نتوان رفتار اجتماعی فرد را براساس مراجعه به جنبه های ثابت و پایدارشخصیتی تبیین کرد به تبع این رفتار را با جنبه های ثابت و پایدار جامعه نیز نمی توان تبیین کرد. نظام اجتماعی،ساختار اجتماعی،فرهنگ و کارکرد های اجتماعی و از این دست هیچ یک نمی توانند تبیین کننده رفتار آدمی باشند.به نظر بلومر فهم اصیل و راستین فقط از طریق درک و فهم و تفسیر فرد نسبت به اشیاء،موقعیت ها و کنش های دیگران به دست می آید.
روزنبرگ سپس این پرسش را طرح می کند که آیا گفته های بلومر به این معناست که هر کنش متقابل اجتماعی یک پدیده منحصر به فرد و غیر معمول است و به هیچ وجه امکان دست یافتن به قواعد کلی و تعمیم پذیر در ارتباط با کنش متقابل وجود ندارد؟
سپس او پاسخ می دهد که به هیچ وجه منظور بلومر این نیست و می گوید جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی که در این دیدگاه موقعیتی جای می گیرند،معتقد هستند این امکان وجود دارد که فراگردهای جزیی یا کلی حاکم بر موقعیت های متفاوت و گوناگون اجتماعی را کشف کرد و برای مثال او به ترنرو گافمن اشاره کرده و می گوید: ترنر به ما نشان می دهد که چطور و چگونه نقش های اجتماعی آفریده می شوند واین که افراد به راحتی و به سادگی دنباله رو متن نمایشنامه نیستند بلکه بر عکس فعالانه موقعیت خود را تعریف و تفسیر کرده و متناسب با موقعیت اجتماعی از خود پاسخ می دهند. گافمن نیز به نظر روزنبرگ توصیف غنی وروشن ازقواعد وخط مشی های پوشیده وضمنی درزندگی اجتماعی وکنش متقابل به ماعرضه کرده است (ص،5-504)
اما طرف دیگراین جریان ،دیدگاه ساختاری-زندگی نامه ای قراردارد.روزنبرگ دراین باره می گوید: برخلاف دیدگاه کنش متقابل -موقعیتی، دیدگاه ساختاری- زندگی نامه ای تاکید بر جنبه های ثابت و پایدار هم در شخصیت فردو هم درجامعه دارد.روزنبرگ خود را یکی از چهره های نسبتاً افراطی در این دیدگاه دانسته و می گوید : مفهوم خود اساسًا یک نگرش است به سوی یک شئی- که همانا خود می باشد- واین مفهوم را تنها در داخل همان چهار چوبی که سایر نگرش به اشیاء را قابل فهم می سازد، می توان فهمید. روزنبرگ معتقد است علیرغم ویژگی های خاص و جنبه های متفاوتی که بین نگرش به خود و نگرش به اشیاء وجود دارد، با این همه مفهوم خود آنقدر وسیع است که کل اندیشه های فرد و احساسات او نسبت به خود به مثابه یک شیئی را دربرمی گیرد.(ص،505)
روان شناسان اجتماعی که این دیدگاه را پذیرفته اند،تمایل دارند مفهوم خود رابه مثابه یک چیز یا ماهیت بسیار پیچیده و با ویژگی های متنوع ببینند و مطالعه وبررسی خود را تنها به جنبه های ازآن معطوف کنند. برای مثال برخی از آنها تمایل دارند به اجراء و عناصر خاصی در مفهوم خود مانند صفات وشان و منزلت آنها بپردازند و برخی دیگر تمایل دارند به آرایش و ساختار این اجزاء سازنده مفهوم خود پرداخته و بالاخره گروهی دیگرواز جمله خود روزنبرگ توجه شان را به ابعاد گسترده تر مفهوم خود مانند عزت نفس یااحترام به خود،استحکام و پایداری مفهوم خود،اعتماد به خود،تبلور یافتن مفهوم خود و... معطوف نمایند.
به نظر روزنبرگ، رویکرد یا دیدگاه ساختاری-زندگی نامه ای علاقمند است تا بفهمد، چگونه الگوهای اجتماعی بر جنبه های گوناگون مفهوم خود تاثیر گذاشته وآن راشکل می دهند واز سوی دیگر چگونه مفهوم خود در مقابل بر جامعه اثر می گذارد.به نظر او هر دودیدگاه زندگی نامه ای و موقعیتی مکمل هم هستند و نظریه های آنان و تحقیقات انجام شده در این حوزه فهم مارا در مورد مفهوم خود بالاتر برده است.همچنین روزنبرگ معتقد است که هر دو دیدگاه بینش اصلی و بنیادین خود را از دو متفکر برجسته جامعه شناسی که همانا چالز هورتن کولی و جرج هربرت مید می باشند،الهام گرفته اند (ص،6-595)
درادامه مقاله،روزنبرگ به شرح یافته های تحقیقات انجام شده درحوزه مفهوم خود پرداخته و آنهارا در زیرچهار عنوان خلاصه می کند که عبارتند از:
1-کنش متقابل میان فردی
2-هویت اجتماعی
3-با فت و زمینه اجتماعی
4-نهادهای اجتماعی
سپس در مورد هریک از چهار مورد توضیح مختصری می دهد:
1- کنش متقابل میان فردی و یا چهره به چهره مهمترین و اساسی ترین جلوه زندگی اجتماعی است و پرسش مهم درباره مفهوم خود در این مورد عبارت است از این که چگونه کنش متقابل بر شکل گیری مفهوم خود فرد تاثیر می گذارد.
2-هویت اجتماعی درمیان موضوعات جامعه شناسی یکی ازمرتبط ترین موضوعات با مفهوم خود است وپرسش مهم دراین زمینه این است که چگونه نژاد،ملیت،جنسیت،طبقه اجتماعی و مذهب بر شکل گیری مفهوم خود تاثیر می گذارند.
3-بافت اجتماعی منظوراز بافت اجتماعی،ترکیب و کیفیت افرادی است که دریک موقعیت اجتماعی معین حاضربوده و زمینه کنش متقابل را فراهم می سازند.پرسش مهم در این قسمت این است که چگونه شخصیت و خصوصیات افراد دیگر در محیط اجتماعی بر مفهوم خود فرد تاثیر می گذارند.
4- نهادهای اجتماعی:دراین مورد پرسش اصلی این است که چگونه درگیر شدن فرد با نهادهای اجتماعی و مشارکت وهمکاری او با نهادهای از قبیل آموزش و پرورش،سیاست،اقتصاد و نظام حقوقی با مفهوم خود مرتبط می شود (ص،596)
از این قسمت به بعد روزنیرگ در مقاله خود به شرح و ارائه پژوهش های تجربی انجام شده در
چهار چوب موارد یادشده در بالا پرداخته و می کوشد تا ازاین طریق مفهوم خود را روشن تر نماید.من نیز خلاصه ای از مطالب ذکر شده توسط اورا آورده ام تا بینش روزنبرگ را روشن تر بیان کنم.
کنش متقابل اجتماعی-3
به نظر روزنبرگ نقطه عطف در تاریخ جامعه شناسی مفهوم خود همانا در سال 1934 و با چاپ کتاب ذهن،خود و جامعه ،جورج هربرت مید رخ داده است. بنا به نظر مید، بنیادی ترین فراگرد اجتماعی همانا ارتباطات اجتماعی است.فراگردی که هم جامعه را بوجود می آورد وهم به آدمیزاد گان موجودیت و هویتی انسانی می بخشد.مید تاکید می کند که وجودارتباط ،برای پذیرفتن نقش دیگری و قراردادن خود به جای دیگری،به جهت فهم اینکه او چگونه به دنیا و اشیاء آن وازجمله به خود وانسانهای دیگرمی نگرد،ضروری واساسی است.به نظر روزنبرگ،اگر ارتباطات ما را مجبور می کند
تا دنیا را از نگاه و چشم انداز دیگران ببینیم پس ناگزیر خود مان را نیز از نگاه دیگران مشاهده و ارزیابی می کنیم و وبرای تایید برداشت خود از اندیشه مید، این عبارت را از او نقل می کند : ماکم یابیش بطور ناخود آگاه خودمان را نیز طوری می بینیم که دیگران ما را می بینند.روزنبرگ سپس ادامه می دهد : اگر چه مید قصد نداشته با بیان این اندیشه بطور ضمنی بگوید که مفهوم خود و نگرش دیگران یکسان و مشابه هم هستند با این همه قابل قبول است که بپذیریم از دید مید،نگرش دیگران بر شکل گیری مفهوم خود درافراد کمک می کند. (ص،597)
روزنبرگ سپس به این نکته اشاره می کند ، این اندیشه که ما خود را همان طوری که دیگران مارا می بینند،مشاهده می کنیم،اساسًا خلاصه شده این اندیشه است که ما خود را آن چنان که حدس زده یا فکر می کنیم که دیگران ما را مشاهد ه می کنند،می بینیم. واین همانا اندیشه یکی از اولین جامعه شناسان آمریکایی یعنی چارلز هورتن کولی است. شاید هیچ تمثیلی به اندازه تشبیه خود آیینه سان نمی توانست روشنگر این ایده باشد که ما خود را از چشم دیگران مشاهده کنیم. کولی می گوید:ایده خود به سه اصل اولیه متکی است:نخست تصور این که ما در چشم دیگران چگونه ظاهر شده ایم.دوم،تصور این که دیگران درباره ظاهر ما چگونه قضاوت می کنند وسوم،احساسی که از قضاوت دیگران درباره خودمان بدست می آوریم مانند احساس غرور و شادمانی و یا احساس شرم و پشیمانی.
پس برای کولی خود یک تشبیه ادیبانه به مثابه آینه ای که دقیقًا ما را نشان می دهد نیست بلکه بیانگر احساسی است که به واسطه تصور ارزیابی دیگران درباره خود ما به ما دست می دهد و در گیرش می شویم. از این رو ما نه تنها مجبوریم که برداشت و ادراک دیگران را درباره خودمان تفسیر کنیم بلکه همچنین باید پاسخ های احتمالی آنها را براساس ارزش ها و نگرش هایشان که ایجاد می شود را نیز تفسیر کنیم (ص،597)
روزنبرگ در ادامه این بحث می گوید نظریه های مید و کولی البته هوشمندانه و پیچیده هستند اما بسیاری از اندیشه های آنان به راحتی قابل آزمون تجربی نیستند،با این حال آن بخش از این نظریه که بارها آزمون شده و مورد پذیرش قرار گرفته،عبارت است از اصل ارزیابی بازتابی . این اصل می گوید که مفهوم ما از خود تا حدی همبسته و مرتبط با جنبه یا بخشی از نگاه و قضاوت دیگران درباره ماست.سپس روزنبرگ بین سه جنبه از خود تمایز قایل می شود و درباره هریک توضیح می دهد:
1- مفهوم خود یعنی فرد خودش را چگونه می بیند؟
2- خود اجتماعی یا خود منتسب به فرد یعنی دیگران واقعًا به فرد چگونه می نگرند؟
3- خود بازتابی یا خود ادراک شده یعنی فرد نگاه دیگران را تا چه حد و چگونه باور کرده و پذیرفته است؟
درادامه نتایج تحقیقات انجام شده در این زمینه را به شرح زیر خلاصه می کند:
1- داده ها بطور مستمر تایید کننده اصل قضاوت بازتابی هستند.یعنی افراد خود را از دید دیگران و بر اساس قضاوت آنها تعریف می کنند.
2-تحقیقات نشان می دهد که رابطه ای پایدار و قوی بین خود بازتابی و مفهوم خود وجود دارد.یعنی بین آن چه که ما باور می کنیم دیگران درباره ما فکر می کنند ومفهوم ما از خود ارتباط قوی و پیوسته ای وجود دارد.یعنی اگر فرد باور کند که دیگران درباره او خوب می اندیشند او نیز تمایل دارد که درباره خویش خوب بیاندیشد.
3- رابطه پایداروپیوسته امانه بطورکامل بین خود اجتماعی (یعنی آنچه که واقعا دیگران درباره ما فکر می کنند)وخود بازتابی وجود دارد.یعنی غالبا این گونه است که مردم دیدگاه دیگران درباره خودشان را درست و دقیق می دانند اما بسیاری از مواقع نیزآنها برداشت نادرستی از نگرش دیگران به خودشان دارند.
4- رابطه بین خود بازتابی و مفهوم خود بسیار شدیدتر است تا رابطه بین خود اجتماعی و مفهوم خود یعنی میان آنچه که ما باور می کنیم دیگران درباره ما فکر می کنند رابطه نزدیک تری با مفهوم ما از خود وجود دارد تا این که مردم واقعا درباره ما چگونه فکر می کنند. به عبارت دیگر در بسیاری از مواقع، ما نگاه دیگران نسبت به خودمان را به طور انتخابی و با سوء گیری برداشت کرده و می پذیریم وهمه واقعیت را نمی پذیریم. تنها آن جنبه هایی را از نگاه دیگران می پذیریم که با مفهوم ما از خود هماهنگ باشد و اثر مثبتی بر روی ما بگذارد (ص8-897)
سپس روزنبرگ می گوید،حال باید پرسید نگاه کدام مردم بر مفهوم خود ما تاثیر می گذارد؟آیا نگاه همه مردم به یک اندازه برای ما ارزش دارد یا نگاه عده ای از آنها بیش از سایرین برای ما مهم و ارزشمند تلقی می شود.دیگر این که از آن جایی که مفهوم خود جنبه های متفاوت و گوناگونی دارد، نگاه دیگران بر کدام جنبه ها بیشتر تاثیر می گذارد؟یا به عبارت دیگر کدام عوامل انگیزشی باعث می شود که تاثیر نگاه دیگران بر ما متفاوت باشد؟
1-3- دیگران مهم:
روزنبرگ می گوید تنها نگرش ا فرادی بر مفهوم خود ما تاثیر می گذارد که برای ما ازاهمیت زیادی برخوردار باشند،این افراد را اصطلاحًا دیگران مهم می نامند.
اما پرسش قابل طرح دراین قسمت این است که چه عوامل یا چه چیزهایی باعث می شوند فردی برای ما زاهمیت بالایی برخوردار باشد؟
روزنبرگ به دو معیار اشاره می کند و معتقد است که اهمیت افراد با توجه به این دو معیار شناخته می شود: نخست ارزش فرد ودوم اعتبار فرد.
به نظر او،منطقی است که انتظار داشته باشیم، عقیده یا افکار کسانی که برای ما مهم و با ارزش تلقی می شوند-یعنی افرادی که عقاید آنها را همیشه مد نظر داریم-باید تاثیر زیادی بر مفهوم خود ما بگذارند تا کسانی که نسبت به آنها بی تفاوت هستیم. برای مثال او به تحقیقاتی که در همین زمینه انجام شده، اشاره کرده و می گوید: نگاه و عقا ید پدر ومادر، آموزگاران، هم کلاسی ها، خواهران و برادران و دوستان نزدیک فرد به شدت بر مفهوم او از خودش تاثیر می گذارند.
معیار دوم عبارت است از اعتبار : به نظر روزنبرگ تاثیر عقیده دیگران بر ما بستگی دارد به میزان و درجه ایمان، درستی واعتمادی که ما به قضاوت آنها داریم.به نظراو،مفهوم اعتبار اگر چه دربسیاری اززمینه ها با مفهوم ارزش هم پوشی دارد ولی این دو با هم یکی و همانند نیستند، زیرا ممکن است فردی را خیلی دوست داشته باشیم (ارزش)اما به قضاوت او اهمیتی ندهیم(اعتبار) چرا که اورا در مورد قضاوت درباره خودمان و برعکس.
اما خود مفهوم اعتبار نیز به چند مفهوم کوچکتر تقسیم می شود که عبارتند از:
1- مهارت،تجربه وتخصص فرد
2-انگیزه او به هنگام قضاوت
3-میزان سازگاری و هماهنگی قضاوت او با قضاوت دیگران مهم (ص9-598)
2-3- اجزاء وعناصر خاص در مفهوم خود
در ادامه بحث کنش متقابل و تاثیر آن بر مفهوم خود اشاره کردیم که روزنبرگ برای مفهوم خود اجزایی در نظر گرفته است و این پرسش را طرح کرده بود که نگرش دیگران مهم بر کدام جنبه از مفهوم خود تاثیر میگدازند.او در این قسمت به این نکته اشاره می کند که یک تنیس باز حرفه ای،قضاوتش درباره مهارت تنیس بازی ما بسیار تاثیر گذار خواهد بود اما نگرش او درباره کل شخصت و مفهوم خود ما تاثیر چندانی نخواهد داشت بلکه در این مورد این پدر و مادر و دوستان نزدیک ماست که تاثیر بسیاری بر شکل گیری مفهوم احترام به خود مابه طو ر کلی می گذارند.از این رو به نظر روزنبرگ بسته به این که شخصیت فرد از کدام جنبه مورد ارزیابی قرار می گیرد،اهمیت نگرش افراد نیز تفاوت پیدامی کند. برای مثال به هنگام ارزیابی جنبه دانشجویی یا دانش آموزی فرد این اعضاء مدرسه و به ویژه آموزگاران و یا اساتید هستند که دراولویت قرار دارند و سپس هم کلاسی ها ودر مرحله سوم پدرومادر.اما وقتی فرد را به عنوان یک شخص مورد ارزیابی قرار می دهیم ابتدا نگاه و نگرش دوستان بسیار صمیمی و نزدیک فرد و سپس خانواده و آموزگاران و اعضاء مدرسه او در مرحله سوم قرار می گیرند.
از سوی دیگر روزنبرگ معتقد است که تاثیر نگرش دیگران بر مفهوم خود بستگی به میزان استحکام و تبلور یاقتگی این مفهوم درفرد دارد.یعنی هر چه مفهوم خود فرد از استحکام بیشتری برخوردار باشد،کمترتحت تاثیر دیگران قرار می گیرد و هرچه این مفهوم تبلور کمتری یافته باشد،فرد به شدت در تلاطم قضاوت متفاوت دیگران قرار گرفته و آماده است تا به راحتی نگاه و قضاوت آنها را بپذیرد (ص،600)
3-3- انگیزش ها
روزنبرگ می گوید پذیرش نگرش دیگران بستگی به حالت انگیزشی ما دارد. به نظر او شواهد حاصل از پژوهش ها نشان می دهد که ما ترجیح دهیم،نگرش ها وقضاوت هایی رادرونی کنیم که مثبت و سازکار و هماهنگ با مفهوم خود ما باشند تا این که منفی ومتناقض با مفهوم ماازخود باشند.بنابراین مردم ازطریق گزینش ادراکی وگزینش صفات مهم تر،از بین نگرشهای متفاوت و گوناگون دیگران نسبت به آنها دست به انتخاب زده وآنهایی را برمی گزینند که به خود پنداره و مفهوم خود آنها صدمه نزده و با آن سازگار باشند (ص،601)
پس به طور کلی چگونگی برداشت ما از نگاه دیگران نسبت به خود مابستگی دارد به:
1-چه کسانی را در اولویت قرار دهیم.
2-چه جنبه هایی از خود ما مورد توجه قرار می گیرد.
3-چه انگیزه ای برای پذیرش و یا رد نگاه دیگران داریم.
روزنبرگ درپایان این قسمت از قاله اش نتیجه می گیرد که: پس خودی را که مااز نگاه دیگران برداشت می کنیم گویی از طریق آیینه ای است که چندان هم شفاف و صیقلی نیست (ص،601)
4- عناصر هویت اجتماعی
به نظر روزنبرگ عمده ترین عناصر هویت اجتماعی که به واسطه آنها فرد عضو یک جامعه شده و در نظام سلسله مراتب اجتماعی آن جای می گیرد،عبارتند از:
1-منزلت و پایگاه اجتماعی که شاخص های آن عبارتنداز: جنسیت،سن پایگاه خانوادگی،شغل و طبقه اقتصادی فرد.
2-عضویت درگروه هایاعتقادی ومذهبی،گروه های ذینفع ،و مقوله اجتماعی تعریف شده دیگر نظیر تاهل،تجرد،شاغل و بی کار
3- عنوانها و برچسبهای اجتماعی که اغلب ازسوی سازمانهای رسمی به فرد منتسب می شود مانندقاضی،پزشک،فرد الکلی،معتاد،بیمار روانی و مجرم.
4-مشتقاتی ازپایگاه ها و منزلت های اجتماعی مانندمجرم سابق دار، بیوه، سرباز قدیمی جنگ، استاد برجسته دانشگاه و....
5-تیپ های اجتماعی که نشان دهنده علایق نگرش ها و خصوصیات ویژه در شخصیت و رفتار فرد است مانند روشنفکر،همجنس باز،کلاه بردار و....
6-هویت شخصی که عبارت است از یک طبقه بندی اجتماعی نسبت به یک مورد مشخص و معین که معمولًا از طریق نام،شماره بیمه و سایر شماره های عضویت اجتماعی به وجود می آید.
روزنبرگ معتقد است این عناصر هویت اجتماعی به شیوه های مختلف مفهوم خود را شکل می دهند. نخست ،آنها برای فرد مشخص می کنند که چه کسی است،مرداست یا زن،پدراست یامادر،پروتستان است یا کاتولیک وازاین دست...
دوم ،ازآن جایی که این عناصرهویتی همیشه همراه بانقش های اجتماعی معینی هستند به فرد معیار هایی برای قضاوت درباره خودش عرضه می کنند.سوم ایفای نقش های یاد شده بر کنش اجتماعی خود تاثیر گذاشته و به دنبال آن عناصر سازنده و مهم مفهوم خود را به وجود می آورند.و سرانجام از آن جایی که عناصر هویت اجتماعی مهمترین مبناهای داوری و ارزیابی اجتماعی را فراهم می کنند از این رو آنها می توانند بر چگونگی فرآیند خود ارزیابی تاثیر بگذارند (ص،2-602)
سپس روزنبرگ اشاره می کند که عناصر هویت اجتماعی جنسیت، مذهب ونژاد تاثیر متفاوت و پیچیده ای بر روی مفهوم خود دارند.به نظراو برای این که تاثیر عناصر هویت اجتماعی را بر روی مفهوم خود به درستی بفهمیم باید آن را به مثابه یک ساختار در نظر بگیریم که بر اساس سلسله مراتب اهمیت برخی عناصر در مرکز مفهوم خود قرار گرفته اند و برخی دیگر در حا شیه آن.برای مثال مادر بودن برای یک زن در مفهوم خود اواز برجستگی و اهمیت بیشتری برخوردار است تا پدر بودن برای یک مرد.به همین جهت روانشناسان اجتماعی اصطلاحاتی بر همین اساس وضع کرده اند، که برخی از آنها عبارتند از: هویت برجسته ، نقش برجسته ، نقش با رز ومهم ' نقش غالب یا فراگیر و مرکزیت روان شناختی .
همه این ها نشان دهنده اولویت یکی ازعناصرهویتی برسایرعناصردر شکل گیری مفهوم خود هستند. (ص،7-607)
بافت اجتماعی و مفهوم خود 5-
به دنبال کنش متقابل اجتماعی وعناصرهویت اجتماعی،بافت وزمینه اجتماعی نیزتاثیرمهمی بر مفهوم خود دارد.ماهیت ویژه و متفاوت بافت اجتماعی زمانی بهتر روشن می شود که آن رابا رویکردفرد گرایانه در جامعه شناسی مقایسه کنیم .برای مثال وقتی به دنبال پی بردن به رابطه بین نژاد و احترام به خود هستیم،می کوشیم تا ارتباط بین یک جنبه از خصوصیات فرد یعنی عنصر هویت اجتماعی اورا با جنبه دیگرفرد یعنی نگرش کلی او نسبت به خودش رابا هم بررسی کنیم.اما وقتی به سوی تحلیل متن و بافت اجتماعی می رویم، هدف این است تا تاثیر عناصر کلی و عمومی گروه اجتماعی براندیشه ها، کنش ها و هنجارهای اجتماعی سازنده اعضایش را مورد بررسی قرار دهیم.یعنی به جای این که بپرسیم تاثیر طبقه اجتماعی فرد بر احترام به خود او چقدر است،می پرسیم:تاثیر طبقه اجتماعی همسایه یا همسایگان فرد بر احساس احترام به خود او چقدر است؟ به عبارت دیگر چگونه پایگاه اجتماعی و اقتصادی دیگران بر مفهوم خود فرد تاثیر می گذارند.برای مثال کودک سفید پوستی که در همسایگی خانواده های سیاه پوست، بزرگ می شود تجربه متفاوتی از خود و مفهوم خود دارد تا کودک سفید پوستی که در همسایگی سفید پوستان زندگی می کند. همچنین کودکی که از طبقه متوسط در همسایگی طبقه کارگری زندگی می کند، تجربه اش با کودک کارگری که در همسایگی کارگر بزرگ می شود، تفاوت های بسیاردارد (ص،8-607)
تحقیقات نشان داده،آنچه که در ارتباط با بافت اجتماعی و مفهوم خود بسیار تاثیر گذار بوده است، هماهنگی و عدم هماهنگی بین خصوصیات فرد و محیط اجتماعی که فرد در آن قرار گرفته است،می باشد. برای روشن شدن ارتباط و ماهیت بافت اجتماعی وتاثیرات آن،توجه خودرا به یکی از مواردی که روزنبرگ در این قسمت مقاله اش به آن پرداخته است، جلب می کنیم که همانا بافت هویت اجتماعی می باشد.
روزنبرگ می گوید، تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان می دهد که کودکان یهودی که در همسایگی غیر یهودیان بزرگ می شوند در مقایسه با کودکانی که در همسایگی یهودیان بزرگ می شوند، از میزان احترام به خود پایین تری برخوردار هستند. علاوه براین کاتولیک هایی که در همسایگی غیر کاتولیک ها و پروتستان هایی که در همسایگی غیر پروتستان ها بزرگ می شوند نیز به طور کلی از احترام به خود پایین تری برخوردار می باشند تا آنهایی که در محیط مذهبی هماهنگ با خود بزرگ می شوند.پس حتی مردمی که دارای دین اکثریت وغالب بر جامعه نیز هستند اگر در بافت اجتماعی ناهماهنگ با خود زندگی کنند از میزان احترام به خود -که یکی ازابعاد مفهوم خود است-پایین تری برخودار می شوند (ص،609)
اما دردامه این بحث روزنبرگ می گوید: اگرچه شواهدویافته های تحقیق نشان می دهد که ناهماهنگی دربافت اجتماعی تاثیری انقباضی براحساس احترام به خود می گذارد امااین تاثیرمعمولًا خیلی قوی وشدید نیست.زیراهیچگاه یک محیط اجتماعی خالص و یک دست نیست.به عبارت دیگر بافت های اجتماعی چند بعدی هستند. برای مثال کودکی که در یک بافت اجتماعی معین زندگی می کند، ممکن است از بعد نژاد ناهماهنگ باشد اما از بعد مذهب، کاملا هما هنگ،یا از بعد اقتصادی-اجتماعی ناهما هنگ باشد واز بعد قومی هماهنگ.با این همه این واقعیت که بافت اجتماعی تاثیر زیاد وشدیدی بر احساس احترام به خود ندارد بیانگر این نیست که این موضوع بی اهمیت می باشد. (ص،609)
نهاد های اجتماعی و مفهوم خود 6-
روزنبرگ می گوید تااین قسمت توجه اصلی مابه مفهوم خود به مثابه محصول اجتماعی بود یعنی توجه ما به این پرسش معطوف بود که چگونه شرایط اجتماعی و یا تجربه های اجتماعی مانند کنش متقابل، ساختار اجتماعی و بافت اجتماعی ، مفهوم خود فرد را شکل می دهند. اما مفهوم خود را می توان به مثابه عامل یا نیروی اجتماعی نیز مورد بررسی قرار داد و به این پرسش توجه کرد که چگونه مفهوم خود بر رفتار فرد در قلمروهای نهادهای اجتماعی تاثیر می گذارد.
سپس می گوید، پیش ازآن که به پاسخ این پرسش بپردازم ، لازم می دانم درباره پیامد ها ونتایج شخصی مفهوم خود سخنی کوتاه بیان نمایم.به نظر او حتی اگر مفهوم خود هیچ تاثیری بر جامعه نداشته باشد،همچنان این مفهوم از اهمیت بالایی برخوردار است زیرابرتوانایی ها ومیزان رضایت فرداززندگی ونیزسرشار کردن زندگی او تاثیرچشمگیری دارد.علاوه بر این اهمیت سلامت مفهوم خود ،بیش از همه برای بیماران روانی و درمان آنها بسیار زیاد است. شواهد نیز نشان داده که موضوع احترام به خود در فراگرد روان رنجوری بطور ضمنی عمیقًا مطرح است. چه پژوهش از نوع درمانی باشد و چه از نوع کمی و آماری، نتایج تحقیق ثابت کرده است که رابطه ای روشن و پایدار میان احساس احترام به خود و ابتلاء به بیماریهایی نظیر افسردگی،اضطراب،پرخاشگری،آسیب پذیری،قرار گرفتن در حالت هایی با عواطف و احساسات منفی ، نشانه هایی از بیماریهای جسمانی و سایر نشانه ها و علایم روان رنجوری وجود دارد.از این رو ریشه های اجتماعی احساس احترام به خود یکی از موضوعات بسیار مهم در مطالعات جامعه شناسی سلامت و بهداشت روانی است (ص،14-613)
امابه نظرروزنبرگ،علاقه جامعه شناسان به این جا ختم نمی شود و آنها همچنین بطور خاص علاقمند به مطالعه تاثیر شخصیت فرد بر جامعه نیز هستند،و به لحاظ بنیادهای نظری دلایلی وجود دارد که باید موضوع تاثیر مفهوم خود بر رفتارهای اجتماعی را جدی تلقی کرده و درباره آن به اندیشیدن و تحقیق بپردازیم.سپس روزنبرگ در ادامه مقاله به سراغ نهادهای اقتصادی،سیاسی،آموزشی و حقوقی رفته و تحقیقات انجام شده در این زمینه را خلاصه کرده است که مختصری از آنها در زیر آمده است:
ا -6-انتخاب شغل: پژوهش ها نشان داده است که گزینش شغل بستگی زیاد به مفهوم خود ودیدگاهی که فرد درباره خود ش داشته، دارد.تحقیقات نشان می دهد افرادی که از اعتماد به نفس و احترام به خود بالایی برخوردار هستند،میان شغلی که انتخاب کرده اند و مفهوم خود آنها هماهنگی و ا رتباط وجود دارد،در حالی که افراد دارای اعتماد به نفس و احترام به خود پایینی هستند بین مفهوم خود آنها و شغل و حرفه شان هیچ تناسب و هماهنگی وجود ندارد.به عبارت دیگر افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند به هر روش ممکن می کوشند تا شغلی را انتخاب کنند که تصویر درستی از ویژگی ها،علائق،ارزش ها وتوانایی های آنها به جامعه ارائه دهد و تقریبا چندان توجهی به پاداش ها و دستمزد،امنیت و یا پایگاه اجتماعی شغل مورد نظر ندارند.در حالی که افراد با اعتماد به نفس و احترام به خود پایین،بیشتر سراغ شغل هایی می روند که موقعیت آنها را در چشم مردم بالا برده و مورد احترام بیشتری قرار گیرند چرا که خود برای خویش احترام چندانی قائل نیستند ا ز این رو به ویژگی هایی نظیردرآمد،امنیت و پایگاه شغل خود اهمیت زیادی می دهند (ص،615)
2-6- مشارکت سیاسی: یافته های پژوهش های اجتماعی نشان می دهد کسانی که از احساس احترام به خود پایینی برخوردارند به طور کلی نسبت به مسائل سیاسی بی توجه و بی علاقه هستند و تحقیقی که توسط خود روزنبرگ با نوجوانان انجام داده است نشان می دهد، نوجوانانی که از احساس احترام به خود پایینی برخوردارند کمتر به اخبار ملی یا بین المللی وموضوعات سیاسی که از طریق رسانه های توده ای پخش می شود،توجه می کنند.همچنین آنها علاقه ای به این که دانش سیاسی خود راافزایش دهند و یا این که روزی رهبر سیاسی و یا فرد برجسته ای شوند،ندارند
همچنین تحقیقات نشان می دهد که هرچه فرد اعتماد به نفس و احساس احترام به خود بالاتری داشته باشد،در فعالیت های سیاسی بیشتر خود را درگیر می کند. چنین افرادی علاقمند هستند درباره افراد سیاسی جامعه خو د اطلاعات بیشتری داشته باشندو نیز مایلند فهم بنیادینی درباره یک جامعه دمکراتیک داشته باشند و کمتر دیدگاههای بدبینانه و منفی درباره مسائل سیاسی داشته و احساس می کنند به لحاظ سیاسی می توانند بر سرنوشت جامعه خود تاثیر گذار باشند. (ص،617)
به نظر روزنبرگ نقطه قابل توجه دراین قسمت این است که تنها بعد اعتماد به نفس ویا احساس احترام به خود نیست که بر فعالیت سیاسی فرد اثر می گذارد بلکه مفهومی مانند خودسازگازی یا هماهنگی با خود نیز بر میزان فعالیت سیاسی فرد اثر می گذارد. تحقیقی که توسط روزنبرگ در سال 1954 انجام شده است نشان می دهد
که برخی از مردم تنها به این دلیل از فعالیت سیاسی دوری می کنند که این قبیل فعالیت ها رابا مبانی مفهوم خود آنها سازگار وهماهنگ نمی دانند.برای مثال افراد فعال سیاسی معمولًا افرادی با انرژی،پرتحرک،علاقمند به استفاده از زور و نیرنگ شناخته می شوند،به همین جهت فردی که خود را انسانی آرام، گریزان از شلوغی و سروصدا و متنفر اززور و نیرنگ می داند،به هیچ وجه تمایلی به فعالیت سیاسی و درگیرشدن با آن نشان نمی دهد.پس به طور کلی می توان نتیجه گرفت،شیوه ای که فرد درباره خودش می اندیشد برچگونگی اندیشه او درباره جهان و از جمله جهان سیاست تاثیر می گذارد و دیگر این نهاد سیاسی همانند نهادهای دیگر قلمروی برای کنش اجتماعی است و هرزمان که فردی در این قلمرو دست به عملی زند حتما پشت آن مفهوم و یا برداشتی از خود قرار گرفته است. (ص،618)
3- 6- فعالیت دانشگاهی:به نظرروزنبرگ چندان عجیب نیست که شواهدی دال بر وجود رابطه و همبستگی بین احساس احترام به خود و فعالیت دانشگاهی به دست آید(اگر این رابطه همیشه هم شدید و قوی نیست). تحقیقات انجام شده نشان می دهد که بین میزان موفقیت فرد در امور آموزشی و پیشرفت تحصیلی از یک سو و احساس احترام به خود از سوی دیگررابطه وجود دارد.اما به نظر روزنبرگ پرسش مهم،این است که آیااحساس احترام به خود بالا،نتیجه و پیامدموفقیت تحصیلی است ویااین که موفقیت های تحصیلی نتیجه احساس احترام به خود بالا فرد در فرد می باشند.از آن جایی که به نظر می رسد هم مفهوم خود وهم رفتار فرد بر یکدیگر اثر می گذارد. روزنبرگ می گوید: تحقیقی که به صورت پا نل انجام شد،نشان داد که موفقیت تحصیلی به مراتب بیشتربر مفهوم خود اثر می گذارد تا برعکس.یعنی مفهوم خود نیزبر میزان موفقیت تحصیلی اثر می گذارد اما تاثیرآن ضعیف است (ص،19-618)
4-6- انحراف: به نظر روزنبرگ، مفهوم خود نقش بسیار مهمی درنظریه های انحرافات اجتماعی به ویژه در 25 سال اخیر قرن 20 بازی می کند.معروف ترین این نظریه ها ،نظریه برچسب اجتماعی های اجتماعی است. بر خلاف آسیب شناسان اجتماعی اولیه که می کوشیدند تا علت انحرافات رفتاری رادرفردپیدا کنند، نظریه پردازان معاصر تئوری برچسب ها مرکزتوجه خودرامعطوف به واکنش وپاسخ های جامعه کرده اند.علاقه اصلی این مکتب بررسی تاثیرعنوان ها و برچسب ها ی تحقیرآمیز جامعه نظیر بیمارروانی ،معتاد،الکلی،بزه کار و مجرم بر روی افراد می باشد که اغلب توسط موسسات و سازمان های رسمی جامعه نظیر مدرسه،دادگاهها،بیمارستانها به افراد نسبت داده می شود.
تاثیر برچسب ها بر مفهوم خود فرد کاملا مستقیم وآشکار است.زیرا قبل از هر چیز این برچسب ها تبدیل به بخشی از هویت اجتماعی فرد می شودوفرد مطابق با این هویت اجتماعی ازسوی جامعه موردقضاوت و ارزیابی قرار می گیرد.از آن جایی که این جنبه ها نقض کننده هنجارها می باشند،معمولاً این افراد به خاطر همین برچسب ها مورد سرزنش و یا محکوم شدن قرار می گیرند.دوم این که برچسب ها همیشه همانند پیشداوری ها و افکار قالبی،فرد را در محدودهٔ تنگی قرار داده و مردم به محض شنیدن این برچسب ها،ازاین افراد فاصله گرفته و آنها را خطرناک تلقی کرده و از خود طرد می نمایند.بنابر این مردم به جای این که با شخصیت واقعی این افراد مواجه شوند،براساس برچسب فرد در مورد او قضاوت کرده واز توجه به جنبه های واقعی فرد،غافل می مانند.سوم این که برچسب ها، به اصل هماهنگی و سازگا ری با خود فرد را به سمتی سوق می دهد که مفهوم خود را مطابق و سازگار با برچسب منتسب شده به خودش بسازد و از این رورفتا رش رانیز مطابق با همان برچسب شکل میدهد.بنابراین جامعه با برچسب زدن به افراد زمینهٔ بروز رفتار و اعمالی را فراهم می کند که همیشه آنها را سرزنش و محکوم کرده است.
و سرانجام این که برچسب اجتماعی ممکن است برروی کل ساختار مفهوم خود فرد اثر گذاشته و به عنوان عنصر اصلی و مهم آن درآید. این همانا ایدهٔ نقش غالب است که پیشتر در قسمت عناصر هویت اجتماعی به آن اشاره کردیم. همان طوری که قبلاً نیز توضیح دادیم منظور از نقش غالب این است که یکی از عناصر هویت اجتماعی فرد درمرکز مفهوم خود اوقرار گرفته و سایر عناصر در حاشیه قرار می گیرند وفرد تنها با تکیه بر آن جنبهٔ برجسته،خود را تعریف کرده واعمال ورفتارش را باآن هماهنگ می نماید.به نظر روزنبرگ برچسب های اجتماعی گاه همین وضعیت را پیدا کرده و هویت فرد بر محور همین برچسب اجتماعی شکل می گیرید. (21-620)
سپس روزنبرگ می گوید: همان طور که بین موفقیت تحصیلی و مفهوم خود رابطه دو طرفه وجود داشت بین رفتار انحرافی و مفهوم خود نیز رابطه دوسویه وجود دارد و هر دو بر یکدیگر تاًثیرمی گذارند.
از سوی دیگر او به تحقیقاتی اشاره می کند که توسط خودش انجام شده و بدین نتیجه رسیده است که در برخی مواقع افرادی که از احساس احترام به خود پایینی رنج می برند،برای بالا بردن و تقویت احساس احترام به خودشان دست به اعمالی انحرافی و بزهکارانه می زنند. (ص،22-621)
در پایان این قسمت روزنبرگ می گوید: تحقیقات اجتماعی نشان می دهد که میان هر یک از اعمال انحرافی نظیر جنایت،اعتیاد،هم جنس بازی، الکلی بودن،بزهکاری و.....و مفهوم خود رابطه ای وجود دارد که گاه به عنوان علت بروزانحرافات و گاه به عنوان نتیجه و معلول بروز آنها می باشد
سرانجام روزنبرگ مقاله خود رابا بخشی که عنوان آن را جهت گیری های آینده گذاشته به پایان می برد.در این قسمت او به نکات زیر اشاره دارد:
نخست این که جامعه و مفهوم خود به شکل ناگسستنی در هم تنید ه و پیچیده شده اند.دوم این که،جامعه شناسی باید بکوشد تا مطالعه خود را درباره مفهوم خود بیشتر معطوف جنبهٔ نیرو یا عامل اجتماعی این مفهوم نماید و نقش و تٲثیرات را برجامعه و نهادهای اجتماعی بررسی کند. زیرا تاکنون بیشتر پژوهش های انجام شده ونظریه پردازی ها متوجه مفهم خود به مثابهٔ محصول اجتماعی بوده است. و سرانجام این که نباید فراموش کرد که مفهوم خود تنها یکی از جنبه های فراگرد گسترده و پیچیدهٔ خود-عینیت بخشی ویا خود-شئی سازی می باشد که جورج هربرت مید پیش از همه بر اهمیت این فراگرد تاکید کرده بود.عنصر کلیدی و مهم این ایده عبارت است از این که انسان تنها موجودی است که صاحب دانایی منحصر به فرد است که خود را چون شئ مشاهده کرده و نسبت به آن واکنش نشان دهد.هیچ موجودی به جزانسان قادر نیست که خودش را بفهمد وبشناسد و همچنین فقط انسان است که می تواند رفتار خویش را تفسیر کرده و از احساسات و اندیشه های درونی خود با خبر شود و نیز خود را تشویق و ترغیب نموده و خودرابه معرض معرفی ونمایش گذارد وبالاخره همه این اعمال رابه صورت کلام وسخن به تفسیر در آورد. (ص،24-623)
منابع و مآخذ
1-بلومر،هربرت-جورج هربرت مید، آینده بنیان گذاران جامعه شناسی ،زتیلین، ترجمه دکتر غلامعباس توسلی، نشر قومس، چاپ اول،1373
2-ترنر، جاناتان اچ، پیدایش نظریه جامعه شناسی ،ترجمه عبدالعلی لهسایی زاده ، مرکز نشر دانشگاه شیراز،1370
3-ترنر،جاناتان اچ ترنر، ساخت نظریه جامعه شناسی ،ترجمه عبدالعلی لهسایی زاده ،انتشارات نوید شیراز،1372.
4- توسلی غلام عباس، نظریه های جامعه شناسی ،انتشارات سمت، 1369
5-Abraham،M,francis: Modern sociological theory:An Introduction ، Oxford University
Press،1982.
6-Ritzer'George: sociological theory '2nd Edition'Alfer A.Knoph'1988
7-Rosenberg.Morris: socity and Adolescent self -Iamage 'princeton university pressً1695
8- Rosenberg.Morris' The self -concept:social product and social force ' published is social psycoholo gy Edited by Rosenberg and Turnter' Basic Bookd'1981

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد