روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

انسان و میل به جاودانگی

انسان و میل به جاودانگی
روانشناسی انسان
اصلی ترین گرایشهای روانی انسان حبّ ذات و حبّ به کمالات ذات است که به دو شعبه اصلی علم و قدرت منشعب می شود، که یکی حبّ به بقا و ابدیت است و دیگری هم حبّ به ذات.
حبّ بقا لازمه طبیعی حبّ ذات است؛ یعنی وقتی انسان وجود خود را دوست می دارد نه از آن جهت است که یک وجودِ لحظه ای است بلکه وجودش را در زمان بعد هم دوست می دارد و علاقه دارد که این وجود دوام داشته باشد. می توان گفت که طبیعی ترین اثری که بر حبّ ذات مترتب می شود حبّ بقاست و هر انسانی بالفطره این غریزه را دارد.
همان طور که در سایر گرایشها علم و معرفت، نقش اساسی را در تعیین مصداق و تعیین جهت آنها بازی می کرد در این جا نیز همین گونه است؛ یعنی اگر انسان حقیقت خود و حیاتش را به درستی شناخت آن وقت این گرایش هم جهت صحیح خود را پیدا می کند وگرنه دچار اشتباه در مصداق می شود و منشأ انحرافات اخلاقی فراوانی می گردد. اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیر مادی است و حیات انسان منحصر به این حیات دنیوی نیست حبّ بقا و خلود، جهت طبیعی و فطری خود را می یابد و علاقه انسان متوجه به زندگی ابدی می شود. ولی اگر این معرفت برایش حاصل نشد و خیال کرد که وجود او همین وجود مادی است و حیات او منحصر به همین حیات دنیاست، آن گرایش فطری، منحرف می شود و در همین مرحله کوتاه از وجود انسان متوقف می گردد. و به دنبالش آثار بسیار نامطلوبی به بار می آید.
علت علاقه انسان به زندگی دنیا علاقه به جاودانگی است، منتها خیال می کند که وجودش همین وجود مادی و زندگی اش نیز همین زندگی دنیوی است لذا می خواهد این زندگی ادامه پیدا کند اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگی برتر از این حیات مادی است دیگر با آن چشمی که قبلاً به زندگی دنیا می نگریست نمی نگرد و نظرش تغییر می کند.
اصل این گرایشها از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد، اینها لازمه وجود انسان است و در حوزه اخلاق چیزی قرار می گیرد که اختیار و انتخاب انسان در آن نقشی داشته باشد. اصل این میل همین طور است که انسان میل دارد باقی و جاودانی باشد. این میلی است فطری انسان و از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد، زیرا اختیاری نیست. آنچه اختیاری است جهت دادن به این میل و تعیین مصداق برای این میل است و چیزهایی که به دنبالش مترتب می شود.
میل به جاودانگی از نگاه قرآن
در قرآن شریف آیاتی هست که دلالت بر این میل فطری دارد و از این میل برای تربیت انسان استفاده شده است. و روشن است که از این جهت از دیدگاه اسلام چیز نامطلوبی نیست بلکه میل به خلود و جاودانگی را در انسان تأیید می کند و بر اساس این میل، تعالیمی را عرضه کرده و انسان را بر اساس آنها تربیت می کند.
در داستان حضرت آدم(ع) و وسوسه شیطان، شیطان از دو راه آدم را وسوسه کرد: یکی از راه علاقه به قدرت و سلطنت و ملک: «قل هل ادلّک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی»1 و دیگری از راه علاقه به خلود: «ما نهیکما ربکما عن هذه الشجرة الاّ ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین»2 این دو آیه از این جهت که مشتمل بر مفهوم «خلود» هستند در این بحث مورد استشهاد واقع می شود؛ یعنی چون حضرت آدم یک میل فطری به خلود داشت ابلیس از این موقعیت سوء استفاده کرد و چنین وانمود کرد که آن خلودی که شما دوست دارید با خوردن این شجره تأمین می شود. و آن مطلوب شما به این وسیله تحقق پیدا می کند. پس پیداست که از آغاز خلقت، حضرت آدم چنین میلی را داشته و این یک میل فطری در نوع انسان است.
در بسیاری از آیات که درصدد تشویق انسان به زندگی آخرت است دنیا را با آخرت مقایسه کرده و می فرماید: زندگی اخروی بقای بیشتری دارد؛ یعنی چون شما دنبال چیزی می گردید که باقی تر باشد باید دنبال آخرت بروید. اگر چنین میلی در انسان وجود نداشت که باقی باشد این بیان فایده ای نمی بخشید. پس معلوم است که در فطرت انسان میل به بقا هست که قرآن درصدد تعیین مصداقش برمی آید.
راجع به این مضمون چندین آیه داریم از جمله این آیه کریمه از سوره نحل: «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق»3 یعنی این چیزهایی که در اختیار شماست (از نعمتهای دنیا) فانی شدنی است اما آنچه که نزد خداست بقا دارد. این بیان برای کسی مفید است که فطرتا طالب بقا باشد آن وقت مصداقش را به او نشان می دهند که آن مطلوب تو در آن جاست نه در این جا.
در سوره اعلی می فرماید: «بل تؤثرون الحیوة الدنیا والآخرة خیر و ابقی»4 نوع انسانها قبل از این که تعالیم انبیا به آنها برسد زندگی دنیا را ترجیح می دهند یا اصلاً توجهی به آخرت ندارند یا اگر توجهی هم پیدا می کنند به خاطر انسی که به زندگی دنیا دارند، جاذبه زیادی برایشان ندارد، لذا زندگی دنیا را مقدم می دارند. «بل تؤثرون الحیوة الدنیا» شما ایثار می کنید و انتخاب می کنید زندگی دنیا را در حالی که «والآخرة خیر و ابقی» خیر بودن آخرت مربوط به بحث دیگری است، فعلاً تکیه بحث بر روی کلمه «ابقی» است. قرآن برای این که مردم را از دلبستگی به دنیا باز
علت علاقه انسان به زندگی دنیا علاقه به جاودانگی است، منتها خیال می کند که وجودش همین وجود مادی و زندگی اش نیز همین زندگی دنیوی است لذا می خواهد این زندگی ادامه پیدا کند اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگی برتر از این حیات مادی است دیگر با آن چشمی که قبلاً به زندگی دنیا می نگریست نمی نگرد و نظرش تغییر می کند.
بدارد می فرماید: آخرت پایدارتر است. این تعلیم هم در جایی مؤثر است که چنین میل طبیعی وجود داشته باشد و انسان بخواهد پایدار باشد تا به او بگویید تو اشتباه می کنی که دنبال دنیا می روی. باید دنبال آخرت بروی که بقائش بیشتر است.
در آیه 131 از سوره طه می فرماید: «و رزق ربک خیر و ابقی» انسان قبل از این که معرفت کامل به ذات مقدس الهی پیدا کند محبّت خدا برای او اصالت ندارد اگر هم محبّتی داشته باشد به خاطر این است که وسیله ای است برای تأمین سایر مطلوبهایش. اما اگر کسی به این حد از معرفت برسد که بفهمد خدای متعال اصالتا خواستنی و دوست داشتنی است وقتی او را با سایر محبوبها و مطلوبها مقایسه می کند می بایست محبت خدا را ترجیح بدهد چون هم کاملتر و هم باقی تر است. انسان به هر چیزی علاقه داشته باشد می خواهد آن محبوبش باقی باشد تا از دیدنش از اُنس با او و ارتباط با او لذت ببرد اگر محبوب لحظه ای و یک ساعتی باشد انسان خیلی داعی ندارد که با او ارتباط پیدا کند و دل به او ببندد «آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید» دلبستگی باید به چیزی باشد که پایدار باشد: «والله خیر و ابقی»5 پایدار مطلق خداست. کلمه «ابقی» ما را متوجه می کند که بقا برای انسان مطلوبیت فطری دارد.
در آیه 60 از سوره قصص می فرماید: «و ما عندالله خیر و ابقی افلا تعقلون» آنچه نزد خدا هست پایدارتر است. اگر عقلتان را حاکم قرار دهید. عقل شما قضاوت خواهد کرد که باید دنبال چیزهای باقی تر بروید و آن چه باقی تر است نزد خداست. نظیر این آیه 36 از شوری است: «و ما عندالله خیر و ابقی للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون». که اشاره به شرطش هم شده که اگر بخواهید به آن چیزی که نزد خدا هست برسید باید ایمان و توکل داشته باشید.
از جمله چیزهایی که می توان برای این مطلب استیناس کرد این است که یکی از اسمایی که خداوند متعال برای روز قیامت در قرآن شریف ذکر فرموده «یوم خلود» است و خود این تسمیه برای این است که مردم را متوجه آن عالم کند و علاقه شان را
به آخرت جلب نماید. در آیه 34 از سوره ق می فرماید: «ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود» روز جاودانگی امروز است. خود این تسمیه این نکته را در بردارد که انسان چون طالب خلود است متوجه شودکه عالم خلود آن جاست نه این عالم.
در آیه 46 از سوره کهف وقتی می خواهد مردم را تشویق به اعمال خیر کند، آنها را به نام «باقیات» می نامد: «والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا».
نظیرش آیه 76 از سوره مریم است: «والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا».
خداوند متعال در سوره کهف این داستان را نقل می فرماید: دو رفیق ـ یکی مؤمن و موحد و معتقد به آخرت بود و دیگری مشرک و علاقه مند به همین زندگی دنیا ـ با هم گفت و گو می کردند، مشرک می گوید: «ما اظن ان تبید هذه ابدا»6 من گمان نمی کنم که این نعمت هایی که من دارم هرگز از بین برود. بعد رفیقش به او توجه می دهد که اینها قابل بقا نیست، یک وقت می بینی ناگهان همه این نعمتها از بین می رود یا آفت آسمانی به آنها می رسد، یا آب به باغ نمی رسد و این درختها خشک می شود و میوه هایش از دستت می رود. پیداست که هر دو طالب چیزی هستند که باقی باشد و فطرتا علاقه ای به چیزهای بی دوام ندارند منتها در تشخیص مصداق بحث می کنند که آیا همین باغی که در دنیا هست باقی خواهد ماند یا نعمت باقی را
باید در جای دیگری پیدا کرد. پس این داستان هم دلالت می کند بر این که میل فطری انسان به اموری است که بقا داشته باشد. این داستان با آیه44 به پایان می رسد: «هنا لک الولایة لله الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا».
در مقابل این استظهاری که از آیات شریفه شد که انسان میل به ابدیت دارد و این میل هم یک میل صحیحی است و لازم است باشد و قرآن هم نسبت به آن، نظر سویی ندارد بعضی از آیات هست که ممکن است از آنها چنین برداشت شود که قرآن این میل را تحقق نایافتنی می داند؛ یعنی می گوید شما بی جهت دنبال یک شیئی ابدی می گردید، انسان ابدیت ندارد در آیه 34 از سوره انبیاء می فرماید: «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون» ما قبل از تو هم برای هیچ انسانی ابدیت قرار ندادیم. آیا اگر تو از دنیا بروی آنها ابدی خواهند بود؟ ما برای هیچ کس خلود قرار ندادیم تو هم خواهی مرد آنها هم خواهند مرد: «انک میت و انهم میّتون»7.
با توجه به سیاق آیه روشن می شود که منظور نفی خلود از زندگی دنیاست نه مطلق
در بسیاری از آیات که درصدد تشویق انسان به زندگی آخرت است دنیا را با آخرت مقایسه کرده و می فرماید: زندگی اخروی بقای بیشتری دارد؛ یعنی چون شما دنبال چیزی می گردید که باقی تر باشد باید دنبال آخرت بروید. اگر چنین میلی در انسان وجود نداشت که باقی باشد این بیان فایده ای نمی بخشید. پس معلوم است که در فطرت انسان میل به بقا هست که قرآن درصدد تعیین مصداقش برمی آید.
خلود؛ آن همه آیاتی که درباره خلود دربهشت یا خلود در جهنم هست: «خالدین فیها ابدا»8 اصولاً روز قیامت به نام «یوم الخلود» نامیده شده کافی است که جلوی چنین توهمی را بگیرد.
صورت هدایتِ میل جاودانگی
حال سؤال این است که این میل چگونه باید هدایت شود؟ فراموش نکرده ایم که در همه این امیالی که به عنوان کششها و گرایشهای اصیل انسان مطرح می شود هیچ کدام خود به خود مصداقش را نشان نمی دهد.
انسان می خواهد باقی باشد اما این بقا کجاست؟ و در چه چیزی یافت می شود؟ همه اینها بستگی دارد به این که از علم و معرفت کمک بگیریم. کسانی که عقلشان را به کار بگیرند و معرفت صحیحی نسبت به نفس خود پیدا کنند و از راههای مختلفِ عقلی و نقلی دریابند که حقیقت انسان نابود شدنی نیست و نفس او باقی است و روزی در عالم دیگری باز خواهد گشت و یک معاد و زندگی ابدی خواهد داشت، می توانند از این میل، به نحو مطلوب استفاده کنند و در راه تکامل خود گام بردارند و برای فعالیتهای مثبت و سازنده، انگیزه ای قوی داشته باشند. ولی قبل از این که این معرفت کسب شود اگر انسان در به کارگیری عقلش سستی ورزد و حقیقت خویش را به درستی نشناسد طبعا بقای همین زندگی دنیا برای او مطلوب خواهد بود؛ یعنی آنچه را به اسم حیات می شناسد همین حیات دنیاست و می بیند که انسانها بعد از چندی که در این دنیا زندگی کردند می میرند و خاک می شوند پس نتیجه می گیرد که وجود انسان یک دوران محدودی دارد مثل سایر پدیده هایی که در این عالم به وجود می آیند و پس از چندی از بین می روند. وقتی بینش انسان این گونه باشد آن گرایش در سایه این بینش شکل خاصی پیدا می کند و به دنیا دوستی، دنیاطلبی و کم کم دنیا پرستی مبدل می شود، خواه کسانی باشند که اصلاً ایمان به آخرت نداشته باشند و منکر آخرت باشند و بگویند «ما هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیی»9 یا کسانی باشند که شک داشته باشند. «بل هم فی شک یلعبون»10 «بل ادارک علمهم فی الآخرة بل هم فی شک منها بل هم منها عمون»11 یا بگوید «و ما اظن الساعه قائمه»12 گمان نمی کنم قیامتی در کار باشد.
به هر حال کسانی که ایمان ندارند اعم از این که ایمان به نقیضش داشته باشند یعنی منکر وجود آخرت باشند و یا در حال شک و گمان به سر ببر ند طبعا چنین کسانی علاقه شان فقط به دنیا متوجه خواهد شد و بقایشان همین میل به بقای زندگی مادی می شود.
قرآن کریم از قول اهل کتاب نقل می فرماید که اینها دلشان می خواست هزار سال زندگی کنند: «و لتجدنهم احرص الناس علی حیاة و من الذین اشرکوا یودّ احدهم لو یعمّر الف سنة»13 آرزو می کردند که ای کاش ما هزار سال در دنیا زندگی می کردیم میل به این که زندگی دنیا طول بکشد از یک میل فطری به بقا و ابدیت، نشأت می گیرد، و آن خود به خود بد نیست، انسان باید علاقه به بقا داشته باشد اما آن میل با یک بینش غلط توأم شده که فکر می کند زندگی انسان همین دنیاست، این است که آن میل در این شکل انحرافی ظاهر می شود و ارزش منفی پیدا می کند.
کسانی که ایمان ندارند اعم از این که ایمان به نقیضش داشته باشند یعنی منکر وجود آخرت باشند و یا در حال شک و گمان به سر ببرند طبعا چنین کسانی علاقه شان فقط به دنیا متوجه خواهد شد و بقایشان همین میل به بقای زندگی مادی می شود.
پس علت این انحراف که هیچ گاه دلشان نمی خواهد از این عالم بروند و از مرگ می ترسند همین است که اعتقاد آن چنانی به زندگی آخرت ندارند.
امروز هم یکی از مسائلی که در همه دنیا مطرح است و در فلسفه ها و مذاهب مختلف درباره آن زیاد بحث می کنند همین مسأله ترس از مرگ است. اگر آدمی بخواهد راحت زندگی کند باید ترس از مرگ از او برداشته شود که این هم نشدنی است. پس چه باید کرد؟ بسیاری از کسانی که مبتلا به امراض روانی می شوند در اثر همین ترس از مرگ است.این است که روان شناسان روی این مسأله خیلی کار می کنند که چگونه می توان این ترس از مرگ را از بشر برداشت تا بتواند راحت زندگی کند. و بالاخره فکرشان به این جا رسیده که باید آرام آرام به فرد قبولاند که این واقعیتی است و باید آن را پذیرفت.
این است که روان شناسان سعی می کنند که کودکان از اول طوری تربیت شوند که واقعیات را آن طور که هست درک کنند و بپذیرند. جمله معروفی است از مربیان و روان شناسانی که این مشی را دارند که «خودت را آن طور که هستی بپذیر» انسان باید واقعیات را قبول کند و فکر چیزهای نشدنی نباشد. و از جمله این که آدمی بخواهد نمیرد، این شدنی نیست و باید خیالش را از سر بیرون کند.
غرض این است که مسأله ترس از مرگ یک مسأله عظیمی است و نقش بزرگی در زندگی انسان دارد و موجب ناراحتی افراد می شود، کسانی که سرگرم زندگی هستند آن چنان به خوردن و آشامیدن مشغولند که ممکن است یاد فردا
را هم نکنند ولی کسانی که مقداری هشیارند و توجه می کنند که بالاخره مرگی در کار هست این فکر آزارشان می دهد و ناراحتشان می کند و یکی از عواملی که پوچ گراها را به این مسلک می کشاند همین فکر مرگ است که بالاخره ما این همه در دنیا تلاش بکنیم آخرش خواهیم مرد و هیچ خواهیم شد پس چرا ما خودمان را به زحمت بیندازیم؟ گاهی خودکشی می کنند و گاهی به مواد مخدر و سکرآور پناه می برند و گاهی دست به رفتارهای انحرافی و نامعقول می زنند.
پس اگر ما حقیقت انسان را درست شناختیم و فهمیدیم که حیات انسان منحصر به همین دنیا نیست بلکه اصلاً این حیات را نسبت به حیات آخرت نمی توان زندگی نامید و اولی است که کسی این زندگی را مرگ بنامد چنان که قرآن می فرماید: کسانی که در روز قیامت اندوخته ای ندارند و اعمالی انجام نداده اند که از آن استفاده کنند می گویند: «یا لیتنی قدّمت لحیوتی»14 ای کاش برای حیاتم چیزی پیش فرستاده بودم آن وقت می فهمد که آنچه در دنیا به نام حیات می نامید حیات نبود و نیز می فرماید: «انّ الدار الآخرة لهی الحیوان»15 لام تأکید و هی که ضمیر فصل است، و خبر که الف و لام دارد دلالت بر حصر می کند اصلا زندگی منحصر است به زندگی آخرت، زندگی واقعی آخرت است اگر آدمی چنین بینشی پیدا کند آن وقت علاقه به خلود و ابدیت جای خودش را پیدا می کند و انسان
روان شناسان سعی می کنند که کودکان از اول طوری تربیت شوند که واقعیات را آن طور که هست درک کنند و بپذیرند. جمله معروفی است از مربیان و روان شناسانی که این مشی را دارند که «خودت را آن طور که هستی بپذیر».
می فهمد این علاقه پوچی نیست و چنین واقعیتی هست و باید دنبالش رفت و آن را یافت. پس علت انحرافی که در این زمینه پیدا می شود از نقص شناخت و معرفت سرچشمه می گیرد که نمی فهمد که زندگی واقعی چیست. نه این که میل به زندگی ابدی داشتن چیز بدی باشد.
چگونگی زندگی در این دنیا
در این جا مسأله دیگری مطرح می شود و آن این که: حالا که فهمیدیم زندگی حقیقی انسان زندگی ابدی است و بقا و خلود در آن جا میسر است پس باید نسبت به زندگی دنیا چه بینشی داشته باشیم؟ آیا باید مایل باشیم هرچه زودتر بمیریم تا به آن عالم برسیم یا باید موضع دیگری داشته باشیم؟ چه بسا از ظاهر بعضی از آیات قرآن، فهمیده شود که خوب است آدمی طالب مرگ باشد مانند آیاتی که خطاب به یهود می فرماید:
«قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انّکم اولیاء لله من دون النّاس فتمنّوا الموت ان کنتم صادقین»16 اگر شما خودتان را اولیای خدا می دانید پس آرزوی مرگ بکنید، زیرا عالم آخرت عالم ملاقات با خداست و هر محبّی دوست دارد محبوبش را ملاقات کند. شما هم اگر اولیا و دوست خدایید باید علاقه مند به لقای او باشید لقای او که در این جا میسر نیست پس باید آرزوی مرگ کنید تا بعد از مرگ او را ملاقات نمایید.
نظیر این آیه در سوره بقره هم هست و مفادش این است که قرآن علمای اهل کتاب و به خصوص یهود را تکذیب می فرماید چون ادعای دروغی می کردند و خود را دوست خدا قلمداد می کردند و علامت دروغشان همین است که هیچ وقت آرزوی مرگ نمی کردند بلکه دلشان می خواست هزار سال در این دنیا زندگی کنند.
آیا می توان از این آیات نتیجه گرفت که هر کس بینش صحیحی دارد و علاقه به آخرت و خدا دارد پس باید زودتر بمیرد و دست کم از مرگ، جلوگیری نکند و مثلاً به معالجه امراضش نپردازد تا بمیرد؟ می دانیم چنین برداشتی صحیح نیست. درست است که انسان باید طالب آخرت باشد اما معرفت دیگری هم باید پیدا کند و آن این است که برای چه هدفی در این جهان آفریده شده است؟ و رابطه این زندگی با آن زندگی چیست؟
اگر کسی این را شناخت که عالم دنیا مقدمه آخرت است و باید سعادت آخرت را با اعمال دنیا به دست آورد و همین لحظات کوتاهی که در این عالم در اختیار ماست کلید یافتن گنجهای اخروی و ابدی است آن وقت به جای این که نسبت به زندگی دنیا دشمنی داشته باشد نسبت به آن
علاقه مند هم خواهد بود و برای این که هر چه در این جا بیشتر باشد بیشتر می تواند تکامل پیدا کند، اعمال صالح بیشتر انجام دهد و در نتیجه به مقامات بالاتری در آخرت نایل شود. آن دسته از روایات یا ادعیه ای که از ائمه ـ علیهم السلام ـ رسیده که دعا می کردند که: «خدایا عمر ما را طولانی کن» به خاطر این است که ایشان می دانستند که زندگی دنیا وسیله ای است برای سعادت آخرت. باید انسان در این جا باشد و کار بکند تا سعادت آخرت را به دست آورد نه این که دنیا چیز لغو و بیهوده ای است. باید بدانیم که این زندگی راهی است که باید آن را بپیماییم و وسیله ای است که باید از آن استفاده کنیم تا به مطلوب خود در عالم ابدی نایل شویم، وگرنه آن ابدیت ممکن است توأم با عذاب ابدی باشد و چنین ابدیتی از فنا بدتر است.
مشرکان و کسانی که در جهنم هستند از فرط عذاب به مالک جهنم پیشنهاد می کنند که : «و قالوا یا مالک لیقض علینا ربّک»17 بگو خدا ما را مرگ دهد. جواب می شنوند که هیهات، شما تا ابد این جا خواهید بود. پس ما که در این دنیا از نعمت حیات بهره مندیم باید بفهمیم که این نعمت برای چیست و چه نقشی دارد. اگر این را درک کردیم، و به آخرت هم ایمان آوردیم و رابطه دنیا و آخرت را هم فهمیدیم که این جا باید کاشت و آن جا درو کرد: «الدّنیا مزرعة الآخرة»18 آن وقت آدمی می خواهد که این زندگی اش هم طولانی تر باشد تا بیشتر بتواند کار بکند و نتایج بیشتری از عمرش ببرد.
با توجه به این نکته آن سؤال قبلی زنده می شود که پس این که می فرماید: اولیای خدا باید تمنای مرگ داشته باشند،
یا این که امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ می فرماید: «والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه»19 برای چیست؟ و چرا اولیای خدا دوست می داشتند که از این دنیا بروند تا به لقای محبوبشان برسند؟
جواب این است که مطلوبیت آخرت و تمنّای مرگ از این جهت است که ایشان را به مطلوب و محبوبشان می رساند ولی منافات ندارد که از جهت دیگری بقای این عالم را بخواهند بالعرض؛ یعنی چون وسیله ای است برای این که لقای آن جا پربارتر شود.
اگر شخص گرسنه ای بداند که در فلان مکان سفره ای انداخته اند و نان و پنیری مهیاست از آن جهتی که گرسنه است دوست دارد که به آن جا برسد و از آن نعمتها استفاده کند، ولی اگر بداند که با تحمل اندکی گرسنگی و تشنگی به غذای مطلوبتری خواهد رسید همین شخصی که علاقه دارد هرچه زودتر به سفره غذا برسد بالعرض نرسیدن هم برای او مطلوب است؛ یعنی برای این که به لذت بیشتری برسد می خواهد که این عطش را تحمل کند تا لحظه ای بعد به غذای مطلوب تری برسد، علاقه انسان به مطلوبهای اخروی هم همین طور است طبعا می خواهد زودتر به آن برسد راهش هم مرگ است باید از این عالم برود تا به آن جا برسد. پس مطلوب بالاصاله نعمتهای اخروی، کرامتهای الهی، رضای الهی و لقای الهی است از این جهت تمنّای مرگ می کند، ای کاش زودتر می رفتم و به آن جا می رسیدم، ولی اگر توجه داشته باشد که آن مطلوب و محبوب او می خواهد که وقتی می رود به آن جا با دست پر برود و آمادگی بیشتر برای استفاده
اگر کسی این را شناخت که عالم دنیا مقدمه آخرت است و باید سعادت آخرت را با اعمال دنیا به دست آورد و همین لحظات کوتاهی که در این عالم در اختیار ماست کلید یافتن گنجهای اخروی و ابدی است آن وقت به جای این که نسبت به زندگی دنیا دشمنی داشته باشد نسبت به آن علاقه مند هم خواهد بود.
از کرامتها و نعمتهای او کسب کرده باشد با این که دوری او برایش سخت است اما چون او دوست دارد که بیشتر در این جا باشد تا لیاقت و استعداد بیشتر کسب کند برای او ماندن در این جا هم مطلوب خواهد شد. پس مؤمنین از آن جهتی که می دانند زندگی باقی و حیات ابدی آن جاست و نعمتهای باقی در آن جاست اصالتا طالب آن زندگی هستند و چون راهش را مرگ می بینند علاقه مند هستند که زود از این عالم بروند؛ یعنی به این عالم از آن جهتی که دارای نعمتهای گذرا و فانی است دلبستگی ندارند، دلبستگی شان به عالم ابدی و باقی است ولی وقتی توجه می کنند به این که اگر این جا بیشتر بمانند می توانند از نعمتهای بیشتری در آن جا استفاده کنند و به مرتبه بالاتری از رضای محبوبشان نایل شوند آن وقت ماندن در این جا بالعرض برایشان مطلوب خواهد بود. و لذا در آن دعای حضرت سجاد(ع) هست: «خدایا اگر زندگی من مرتع شیطان شد زود جان مرا بگیر.» یعنی این زندگی مادامی برایم مطلوب است که بتواند کمکی به سعادت آن زندگی کند اما اگر موجب عقب گرد من بشود و باعث این بشود که بار من سنگین بشود و در آن جا از بعضی کرامات، محروم شوم چه بهتر که زودتر از این جا بروم پس تمنای مرگ برای اولیای خدا صحیح است، چون به لقای محبوبشان می رسند ولی ماندن در این زندگی هم برای ایشان مطلوب است تا موقع لقا به کرامتهای بیشتری نایل شوند. کسانی که اهل محبتند توجهشان فقط به این است که ببینند محبوبشان چه می خواهد، چون می دانند که خدای متعال ایشان را در این عالم آفریده و اراده تکوینی الهی بر این قرار گرفته که در این عالم زنده بمانند تا هنگامی که اجل محتومشان فرا رسد، چون اراده خداست زندگی این جا را دوست می دارند و چون او می خواهد که این جا بیشتر عمل صالح انجام دهند ماندن در این جا را ترجیح می دهند.
والسلام علیکم و رحمة الله
________________________________________
1 ) طه (20) آیه120.
13 ) بقره (2) آیه96.
15 ) عنکبوت (29) آیه64.
10 ) دخان (44) آیه9.
19 ) نهج البلاغه، خطبه 5.
18 ) کنوز الحقایق، باب دال.
16 ) جمعه (62) آیه6.
17 ) زخرف (43) آیه77.
14 ) حجر (89) آیه24.
12 ) کهف (18) آیه36.
11 ) نمل (27) آیه66.
2 ) اعراف (7) آیه20.
3 ) نحل (16) آیه96.
4 ) اعلی (87) آیه 17ـ16.
5 ) طه (20) آیه 73.
6 ) کهف (18) آیه 35.
7 ) زمر (39) آیه30.
8 ) نساء (4) آیه122 و 169 و... .
9 ) جاثیه (45) آیه24.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد